آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
یکشنبه ۱۳ام مهر ۱۴۰۴
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / تیتر یک / نقدی بر نگاه سعید حجاریان به بحران ملت–دولت در ایران

نقدی بر نگاه سعید حجاریان به بحران ملت–دولت در ایران

نقدی بر نگاه سعید حجاریان به بحران ملت–دولت در ایران
23 جولای 2025 - 14:09
کد خبر: ۶۷۵۰۹
تحریریه آرازنیوز

 یادداشت آراز نیوز

در گفت‌وگویی تازه، سعید حجاریان، از بنیان‌گذاران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و از چهره‌های اصلی جریان اصلاح‌طلب، به بررسی مسئله ملت–دولت در ایران پرداخت. این گفت‌وگو در پی جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل صورت گرفت؛ جنگی که برخی نخبگان و رسانه‌های وابسته به جمهوری اسلامی آن را موجب بروز نوعی همبستگی اجتماعی و بیداری احساسات ملی در جامعه ایران دانستند.

حجاریان نیز با استناد به این فضا، با تفکیکی میان «میهن‌پرستی» (patriotism) و «ملی‌گرایی» (nationalism)، مدعی شد آنچه در این روزها رخ داد، بیشتر نوعی «همبستگی میهن‌پرستانه» بود؛ واکنشی احساسی و موقتی به تهدیدی خارجی علیه خاک و خانه، نه نشانه‌ای از ناسیونالیسم پایدار و ساخت‌یافته. او در توضیح این تفکیک، گفت میهن‌پرستی به «جا» و «خاک» گره خورده، در حالی‌که ملی‌گرایی به «هویت» و «وجود تاریخی» ملت‌ها.

وی با اشاره به جنگ ۱۲ روزه می گوید واهمه ای از اقدام از سوی «مرزها و از میان اقوام» وجود داشته است:

اگر توجه کرده باشید زمانی‌که کمی وضعیت جنگی مبتنی بر تجاوز اسرائیل فروکش می‌کرد، برخی می‌گفتند ممکن است موج بعدی از مرزها و از میان اقوام برخیزد. این یعنی ما با مسئله ملت-دولت مشکل داریم.

اشاره حجاریان بر این مسئله است که در زمان تضعیف قدرت مرکزی همواره واهمه مرکزگریان در قالب کلیدواژه «تجزیه کشور» فعال شده و ترس از اقداماتی از سوی آنچه که وی آن را «اقوام» می‌خواند افزایش یافته است. وی همین مسئله را نشانه معیوب بودن ساختار ملت-دولت در کشور دانسته است. وی این موشوع را به درستی تشخیص می‌دهد که اگر دولت مرکزی به مثابه یک نیروی سیاسی دارای ارکان‌ یا ابزارهای سخت و نرم قدرت زنجیرهایی بر پای ملت‌ها در ایران زده است که به محض لغزش در هرم قدرت دولت مرکزی این ملت‌ها برای پاره کردن این زنجیرها از پایشان فرصت می‌یابند.

وی در ادامه، با اذعان به اینکه ایران هنوز به معنای واقعی به مرحله ملت–دولت نرسیده، از شکاف‌های تاریخی میان دولت مرکزی و ملت‌ها در ایران سخن گفت و پرسشی کلیدی مطرح کرد:

یک سؤال می‌پرسم؛ چرا برخی می‌گویند ملت ترک یا ملت کُرد اما نمی‌گویند ملت بلوچ؟ پاسخ این است که ترک‌ها و کردها در دوره‌هایی دارای دولت بوده‌اند؛ یعنی علاوه بر پیشینه‌های هویتی منضم به دولت (ولو به‌شکل پوشالی) بوده‌اند اما بلوچ‌ها چنین نبوده‌اند. یعنی بخش‌هایی از ترک‌ها و کُردها به‌خاطر تجربه پیشه‌وری یا قاضی‌محمد و برخی به‌دلیل حس بی‌عدالتی و تبعیض احساس می‌کنند دولت نمایندگی‌شان نمی‌کند و نتیجتاً خود را ملت می‌دانند.

حجاریان با اینکه به‌طور تلویحی شکست پروژه یک‌صدساله ملت‌سازی در ایران را می‌پذیرد، اما در برابر این شکست، نه آن پروژه را نقد می‌کند، نه نسخه‌ای بدیل ارائه می‌دهد. او به‌جای آنکه ساختار معیوب قدرت را به چالش بکشد، راهکار را در عباراتی مبهم همچون «به‌دست آوردن دل مردم» و «آشتی ملی» خلاصه می‌کند. همین‌جاست که نقدهای بنیادین به تحلیل او وارد می‌شود: تحلیل سطحی، مرکزگرا، و عاری از پیشنهاد اصلاحات نهادی و حقوقی.

اگرچه حجاریان به‌درستی بر غیبت یک ملت–دولت واقعی در ایران و وجود شکاف عمیق میان ملت‌ها و دولت مرکزی انگشت می‌گذارد، اما در مقام پاسخ، صرفاً به بیان نصیحت‌وار کلیات بسنده می‌کند. او از کنار واقعیت مهمی عبور می‌کند. این‌که تجربه دولت‌داری تورک‌ها و کردها نه پدیده‌ای روان‌شناختی، بلکه نشانه‌ای از بحران تاریخی در قرارداد اجتماعی ایران است. این ملت‌ها، به‌دلیل حذف‌شدن از ساختار تصمیم‌گیری و ستم نهادینه، جایگاه واقعی خود را در ساختار فعلی ملت-دولت ایران خالی می‌بینند.

تجربه‌ی تاریخی تورک‌ها و کردها در تشکیل دولت (ولو کوتاه‌مدت) مانند حکومت ملی آذربایجان در زمان پیشه‌وری یا جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد فقط یک رویداد تاریخی نیست، بلکه نشانه‌ای از یک نارضایتی عمیق ساختاری در درون مفهوم «ایرانِ واحد» است. در ادبیات علوم سیاسی، «قرارداد اجتماعی» اشاره دارد به آن توافق نانوشته‌ای که ملت‌ها با دولت‌ها دارند به عبارتی یعنی این‌که در ازای رعایت حقوق و کرامت‌شان، حاکمیت را به رسمیت می‌شناسند. اما وقتی ملت‌های تحت ستم در ایران در طول تاریخ به این نتیجه می‌رسند که دولت مرکزی نه تنها نماینده آن‌ها نیست بلکه منبع تبعیض، تحقیر و حذف است، و در واکنش به این وضعیت اقدام به تشکیل نهاد سیاسی یا دولت ملی می‌کنند، این نشان می‌دهد که قرارداد اجتماعی شکسته شده یا از ابتدا به صورت یکطرفه منعقد نشده است.

اگر حجاریان واقعاً به ضرورت بازسازی پازل ملت–دولت در ایران باور دارد، باید به این حقیقت تن دهد که تا زمانی‌که نظم حقوقی و سیاسی ایران بر پایه تمرکزگرایی، تبعیض زبانی، سرکوب فرهنگی و انکار حق تعیین سرنوشت ملت‌ها استوار است، هیچ‌گونه همبستگی پایدار یا آشتی ملی واقعی ممکن نخواهد شد. دعوت به «دل‌به‌دست‌آوردن» در غیاب اصلاح ساختار، چیزی جز یک شعار تکراری نیست.

ملت تورک، نه فقط یک واقعیت تاریخی، بلکه واقعیتی زنده و امروزی است که با تمام وجود در جغرافیای ایران زندگی می‌کند، تبعیض و استعمار داخلی را لمس می‌کند، و برای احقاق حقوق خویش مبارزه می‌کند. چنین ملتی را نمی‌توان با وعده‌های گنگ و نسخه‌های نخ‌نما سر دواند.

ایران سرزمینی است که از فتوحات و هزیمت‌های سلاطین تورک در جنگ‌های بیش از هزار سال فرمانروایی آنان به‌جا مانده است. رضاخان پهلوی که خود در پی کودتا و دخالت بیگانگان به قدرت رسید، قرارداد اجتماعی را به‌طور یک‌جانبه، مستبدانه و با سرکوب ملت‌ها تحمیل کرد. این قرارداد اجتماعی از ابتدا مورد تأیید ملت‌های گوناگون ساکن ایران قرار نگرفته و از مشروعیت واقعی برخوردار نبوده است.

اگر قرار است همبستگی ملی معنا و دوام داشته باشد، ناسیونالیسم و یا به عبارتی مفاهیم ملت-دولت در ایران از نو و با مشارکت ملت‌ها تنظیم گردد. از این روی نخست باید ملت‌ها را به رسمیت شناخت، زبان و فرهنگ آن‌ها را در قانون تثبیت کرد، و ساختار قدرت به شکلی تنظیم نمود که حقوقشان تضمین گردد.

روی خط خبر