آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
یکشنبه ۱۳ام مهر ۱۴۰۴
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / تیتر یک / تحقیر تاریخی و نفرت آریایی‌ها از همنوعان خود

تحقیر تاریخی و نفرت آریایی‌ها از همنوعان خود

تحقیر تاریخی و نفرت آریایی‌ها از همنوعان خود
19 آگوست 2025 - 14:01
کد خبر: ۶۷۸۰۶
تحریریه آرازنیوز

👤 محسن سعادت

یکی از پدیده‌های شگفت‌انگیز در تاریخ سیاسی و فکری جغرافیای ایران، نفرت آریایی‌گرایان از همنوعان خود برای پنهان کردن تحقیر تاریخی شان و تلاش مداوم آن‌ها برای تحقیر دیگر اقوام و حتی خودِ جامعه آریایی بوده است. آریایی‌گرایی نه تنها پروژه‌ای برای برتری‌جویی و سلطه بر غیرآریایی‌ها بود، بلکه در درون خود نیز نوعی خودتحقیرگری و خودبیگانگی را بازتولید می‌کرد.

این ایدئولوژی در ظاهر بر «برتری نژادی» استوار است، اما در عمق خود بر بستر شکست‌های تاریخی و زخم‌های تحقیرآمیز بنا شده است. آریایی‌ها در طول تاریخ بارها شکست‌های سهمگینی متحمل شده‌اند:

• شکست از اسکندر مقدونی، که امپراتوری هخامنشی را در هم کوبید و قرن‌ها سلطه‌ی یونانی‌ را بر جغرافیای ایران تحمیل کرد.
• شکست از اعراب مسلمان، که سلطه‌ی ساسانیان را پایان داد و فرهنگ و زبان عربی را به بخشی از هویت این منطقه بدل ساخت.
• شکست‌های متوالی از تورکان و مغولها، که نه تنها سلسله‌های متعددی (از غزنوی تا صفوی و قاجار) را بر ایران حاکم کردند، بلکه بخش عمده‌ای از ساختار سیاسی و فرهنگی این جغرافیا را شکل دادند.

این شکست‌های پیاپی موجب یک حقارت تاریخی در ذهن آریایی‌گرایان شد؛ عقده‌ای که تا امروز ادامه دارد و به شکل نفرت کور از دیگر اقوام و حتی انکار همنوعان خود بروز پیدا می‌کند. به همین دلیل است که آنان حتی طالبان و افغانها – که بر اساس معیارهای نژادی‌شان که ادعا می‌کنند بخشی از «خانواده آریایی» محسوب می‌شوند – را انکار کرده و از نسبت دادن آن‌ها به خویش فرار می‌کنند. طالبان و افغانها را «غیرخودی» یا «غیرآریایی» معرفی می‌کنند تا بار شکست و عقب‌ماندگی به گردن دیگری بیفتد.

این چرخه تحقیر تاریخی در دوران معاصر نیز ادامه یافت:
• رضا شاه پهلوی که با پروژه آریایی‌سازی و باستان‌گرایی به قدرت رسید، در نهایت در جنگ جهانی دوم با خفت و خواری از سوی ارتش متفقین سرنگون شد.
• محمدرضا شاه پهلوی نیز که خود را وارث همان تمدن خیالی آریایی معرفی می‌کرد، با خیزش مردم سقوط کرد و تمام رؤیاهای «ایران آریایی» را به همراه خود به گور برد.

به این ترتیب، آریایی‌گرایی همواره بین دو قطب متناقض در نوسان بوده است: از یک سو خیال برتری و نژاد ممتاز، و از سوی دیگر واقعیت شکست و حقارت تاریخی. نتیجه این تناقض، تولید نوعی خشونت درونی و بیرونی است؛ خشونتی که به صورت تحقیر تورک و عرب و کورد و مسلمان نمود می‌یابد، اما در نهایت به خودِ آریایی نیز بازمی‌گردد و او را دچار بی‌هویتی و نفرت از خویش می‌کند.

پس می‌توان گفت:
آریایی‌گرایی نه تنها یک پروژه‌ی ضددموکراتیک و ضدتاریخی است، بلکه یک روان‌پریشی تاریخی نیز هست؛ جریانی که بر پایه‌ی شکست و عقده شکل گرفت، با تحقیر دیگران ادامه یافت، و با نفرت از خود در حال فرسایش است.

روی خط خبر