جمهوری اسلامی و سلطنت پهلوی؛ دشمنان مشترک فرقه دمکرات آزربایجان

در تاریخ معاصر ایران، کمتر جنبشی همچون فرقه دمکرات آزربایجان توانسته است بهطور همزمان دشمنی دو نظام سیاسی کاملاً متفاوت – سلطنت پهلوی و جمهوری اسلامی – را برانگیزد. این همسویی در تقابل، بهرغم تفاوتهای ایدئولوژیک ظاهری، ریشه در ماهیت اقتدارگرایانه، مرکزگرا و ملتسازی تکقومگرای هر دو رژیم دارد. فرقه دمکرات آزربایجان، با تأکید بر خودمختاری، زبان مادری، عدالت اجتماعی و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود، تهدیدی بنیادین برای گفتمان رسمی ایرانیتِ هر دو رژیم محسوب میشد.
خاستگاه فرقه دمکرات و تهدید نظم مرکزگرا
فرقه دمکرات آزربایجان در سال ۱۳۲۴، به رهبری سید جعفر پیشهوری و با حمایت مردمی در تبریز، اعلام موجودیت کرد. هدف اصلی این جنبش، استقرار خودمختاری دموکراتیک در چارچوب ایران متحد بود، نه تجزیهطلبی. اما برای حاکمیتی که ایران را صرفاً بهمثابه «ملت فارس با اقلیتهای قومی» میدید، چنین خواستی مساوی با تهدید نظم موجود تلقی میشد.
از نگاه حکومت پهلوی، هر گونه خواست خودمختاری، نشانهای از تجزیهطلبی بود. سلطنت پهلوی که پس از کودتای ۱۲۹۹ قدرت را در دست گرفت، پروژه ملتسازی ایران را بر محور زبان فارسی، تاریخ شاهنشاهی و مرکزیت تهران بنا نهاد. فرقه دمکرات، با تأکید بر رسمیت زبان ترکی آذربایجانی، آموزش به زبان مادری و اداره محلی، بنیان این پروژه را زیر سؤال برد.
سلطنت پهلوی و سرکوب مدرنسازیِ غیرفارس
رضاشاه با سرکوب مردم، ممنوعیت زبانهای غیرفارسی، تغییر نام شهرها و تمرکز قدرت، مدلی از مدرنسازی آمرانه و فارسمحور را پیاده کرد. محمدرضاشاه نیز همین مسیر را ادامه داد. حکومت پهلوی، نه تنها به فرقه دمکرات، بلکه به هرگونه نمود هویت غیرفارسی (از کردها تا عربها و بلوچها) به چشم دشمن نگاه میکرد.
در آذر ۱۳۲۵، ارتش شاهنشاهی با چراغ سبز انگلستان و آمریکا، به آزربایجان لشکر کشید و جمهوری نوپای فرقه را سرکوب کرد. هزاران نفر کشته، زندانی یا اعدام شدند. زبان تورکی ممنوع شد، و هر نوع یاد و نامی از خودمختاری جرم تلقی گردید. این سرکوب نشان داد که برای سلطنت پهلوی، ایران تنها زمانی معنا دارد که یکدست، فارسزبان و مرکزگرا باشد.
جمهوری اسلامی؛ تداوم گفتمان مرکزگرای پهلوی
با انقلاب ۱۳۵۷، بسیاری گمان کردند که رژیمی مردمی و عدالتمحور جایگزین سلطنت شده است. اما جمهوری اسلامی، علیرغم شعارهای اولیه، بهزودی همان الگوی سلطه مرکزگرای فارسمحور را در قالبی دینی بازتولید کرد.
جمهوری اسلامی نیز، همچون پهلوی، هراس شدیدی از «خودگردانی محلی» و «هویتهای قومی» دارد. زبان تورکی در مدارس آموزش داده نمیشود، سیاستهای امنیتی علیه فعالان آزربایجانی تشدید شده، و هر نوع ارجاع به جنبش فرقه دمکرات یا پیشهوری به عنوان «تجزیهطلبی» و «خیانت» قلمداد میشود.
چرا هر دو رژیم علیه فرقه دمکرات هستند؟
علت اصلی دشمنی هر دو رژیم با فرقه دمکرات آزربایجان را میتوان در سه سطح بررسی کرد:
الف) سطح ایدئولوژیک
فرقه دمکرات حامل اندیشهای بود که «مردم ایران» را نه بهصورت یک قوم، بلکه یک جغرافیای چندملیتی میدید. این با روایت رسمی ایران، چه در دوران سلطنت و چه در جمهوری اسلامی، تضاد بنیادین دارد.
ب) سطح سیاسی
حاکمیتهای اقتدارگرا، استقلال نهادهای محلی و تقسیم قدرت را برنمیتابند. فرقه دمکرات، با نهادسازی در آزربایجان (پارلمان محلی، نهادهای آموزشی، دادگستری مستقل)، الگویی از مشارکت واقعی مردم را به نمایش گذاشت که تهدیدی برای مرکزگرایی تهران محسوب میشد.
ج) سطح امنیتی
از منظر امنیتی، هر نوع جنبش محلی که خواهان تصمیمگیری مستقل باشد، بالقوه خطرناک تلقی میشود. بهویژه اگر پشتوانه مردمی، تجربه موفق حکمرانی و حمایت بینالمللی نسبی داشته باشد – همانند فرقه دمکرات.
نتیجه: ترس از دموکراسیِ چندملیتی
دشمنی جمهوری اسلامی و سلطنت پهلوی با فرقه دمکرات آزربایجان، نماد ترس مشترک این دو رژیم از دموکراسی چندملیتی، غیرمتمرکز و مشارکتی است. تجربه یکساله حکمرانی فرقه، با تمام کاستیها، نشان داد که ممکن است ایران به کشوری با ساختار فدرال، چندزبانه و دموکراتیک تبدیل شود؛ رویایی که هم شاه از آن وحشت داشت و هم شیخ.
به همین دلیل، یاد فرقه دمکرات هنوز هم در حافظه سیاسی تهران، کابوسی است از آیندهای که در آن، مردم حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند.