ایران تجزیه شده است
👤محسن سعادت
این روزها سخن از «تجزیه ایران» بسیار شنیده میشود. رسانهها، سیاستمداران و روشنفکران مرکزگرا پیوسته از خطر فروپاشی جغرافیایی سخن میگویند؛ اما هیچکدام به این حقیقت تلخ نمینگرند که ایران پیش از آنکه از نظر خاک و مرزها تجزیه شود، در ذهن و روان مردمش فروپاشیده است.
آنچه امروز در ایران رخ داده، جدایی انسانها از یکدیگر است. ذهنهایی که همدیگر را نمیپذیرند، زبانها و هویتهای گوناگون را انکار میکنند، و در قالب ملت واحدی که تنها بر اساس یک زبان و یک تاریخ ساخته شده، به زیست اجباری تن دادهاند. این جدایی از ذهن آغاز شد، و اکنون در جامعه، سیاست، و حتی خانوادهها دیده میشود.
در چنین وضعی دیگر نمیتوان از «جامعهای واحد» سخن گفت. جامعهای که ذهنهایش از هم جدا شدهاند، پیش از مرزهایش فروپاشیده است. این فروپاشی نه نتیجهی سیاست خارجی است و نه کار دشمنان بیرونی؛ بلکه محصول مستقیم تفکر قومگرایی آریایی است؛ همان ذهنیتی که ایران را از درون پوسانده است.
قومگرایی آریایی؛ ریشهی تبعیض و انکار
قومگرایی آریایی، ذهنیتی است که از دل ناسیونالیسم جعلی پهلوی برآمد و بعدتر در جمهوری اسلامی هم به شکلهای گوناگون ادامه یافت. این ذهنیت، جامعهی چندملیتی ایران را نپذیرفت و با جعل مفاهیم تاریخی، همهی اقوام را زیر نام «ملت آریایی» دروغین پنهان کرد.
در این تفکر، ملتهای تورک، کورد، عرب، بلوچ و ترکمن نه ملتاند، بلکه «اقلیت»هاییاند که باید در برابر «ملت برتر آریایی» هضم شوند. زبان مادری آنان تحقیر شد، تاریخشان حذف شد، و هویتشان در نظام آموزشی، رسانه و سیاست رسمی انکار گردید.
قومگرایی آریایی نه تنها وحدت نیاورد، بلکه بزرگترین عامل تجزیه ذهنی و فرهنگی ایران شد. زیرا وقتی ملتی از حق طبیعی خود در سخن گفتن به زبان مادریاش محروم میشود، دیگر نمیتواند خود را در این سرزمین متعلق بداند.
امروز، بسیاری از مردم ایران در یک خاک زندگی میکنند اما در جهانهای ذهنی کاملاً جدا از هم. هر ملتی به سوی خویش بازگشته و در پی احیای هویت خود است. اما حاکمیت و روشنفکران مرکزگرا هنوز از «تمامیت ارضی» سخن میگویند؛ گویی مرزهای روی نقشه مهمتر از مرزهای شکسته در دل انسانهاست.
در حقیقت، ایران مدتهاست تجزیه شده است؛ نه در جغرافیا، بلکه در اندیشه و احساس. و تا زمانی که قومگرایی آریایی و زبانستیزی حاکم ادامه دارد، هیچ وحدتی پایدار نخواهد ماند.
تجزیه ایران نه از کردستان یا آذربایجان آغاز میشود، بلکه از تهران و ذهنیت فارسگرای آن آغاز شده است. ذهنی که خود را «صاحب» کشور میداند و دیگران را «مهمان».
تا زمانی که ایران از چنبرهی قومگرایی آریایی رها نشود، هیچ نقشهای نمیتواند آن را یکپارچه نگه دارد. زیرا وحدت واقعی از احترام به تفاوتها میگذرد، نه از تحمیل یکسانی.