نقدی بر مقاله «راهبرد فروپاشی در غرب آسیا»: پوششی برای جاهطلبیهای سرزمینی

👤 یادداشت آرازنیوز
مقالهی اخیر احمد دستمالچیان و دانیال امیری با عنوان «راهبرد فروپاشی در غرب آسیا: موقعیت آذربایجان در دومینوی تحریکپذیری اقوام» که در سایت خبرآنلاین منتشر شده، ظاهراً با هدف دفاع از تمامیت ارضی ایران نوشته شده، اما در واقع حاوی مجموعهای از راهبردهای نظری و عملی برای ترویج یک روایت مرکزگرای هژمونیک و فاشیستی است. این مقاله نهتنها موجودیت ملت تورک آذربایجان را انکار میکند، بلکه در پی صدور ایدئولوژی ایرانگرا و فارسمحور به جمهوری آذربایجان نیز هست.
در این مقاله، راهکارهایی مانند «تقویت روایت صفوی بهمثابه دولت ایرانی»، «نفوذ فرهنگی از طریق نهادهای مذهبی در قم و نجف»، و «بازتعریف تشیع بهنفع وحدت ایران و جمهوری آذربایجان» پیشنهاد شده است. اما در واقع، این سیاستها دو هدف اصلی را دنبال میکنند: نخست، تحمیل یک روایت یکسویه از تاریخ و هویت ایران که جایگاه تنوع زبانی، فرهنگی و تاریخی ملل ساکن در این جغرافیا، بهویژه آذربایجان جنوبی را نادیده میگیرد؛ دوم، صدور همین روایت تحریفشده به آنسوی مرزها و دخالت در هویت ملی کشورهای همسایه، بهویژه جمهوری آذربایجان.
از نکات مهم مقاله، استفاده آگاهانه از واژهی «آذری» برای اشاره به ملت تورک آذربایجان است؛ واژهای ریشهدار در نظریهی جعلی و انکارگرای احمد کسروی که سالهاست از سوی جریانهای تمرکزگرا برای حذف هویت تورکی بهکار میرود. این واژه نه در گفتار روزمره مردم و نه در فرهنگ زنده آذربایجان جایی ندارد و تنها در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی و محافل امنیتی و ایرانشهری برای تحریف واقعیتهای هویتی استفاده میشود. حال آنکه در هر دو سوی آراز، مردم خود را «تورک» و اهل آذربایجان میدانند، نه «آذری».
در چنین بستری، طرحهای ارائه شده در این مقاله مانند «اجرای عدالت زبانی و فرهنگی» یا «مشارکت نخبگان آذری در قدرت مرکزی» نیز فاقد صداقتاند. عدالت زبانی از نگاه نویسندگان مقاله، در واقع تحمیل زبانی عقیم و تحریفشده است که در آذربایجان جنوبی بهدرستی «فاذری» نام گرفته است. پروژهای که در ظاهر از زبان تورکی حمایت میکند، اما در عمل به تخریب و تحقیر آن میانجامد.
جمهوری اسلامی بارها در ظاهر اقداماتی نظیر برگزاری همایشها، تأسیس نهادهای فرهنگی و ایجاد رشته زبان و ادبیات تورکی آذربایجانی را بهعنوان حمایت از هویت آذربایجان معرفی کرده، اما محتوای این اقدامات بهوضوح گواهی بر تلاش نظام برای تحریف مطالبات ملی است. نمونهای از این اقدامات، تأسیس بنیاد فرهنگ و ادب آذربایجان در دوران حسن روحانی بود که خیلی زود ناکارآمدیاش آشکار شد و عملاً به تعطیلی انجامید. یا رشته موسوم به «زبان و ادبیات ترکی آذری» در دانشگاه تبریز، که نه از لحاظ علمی دارای کیفیت آموزشی است، نه به زبانشناسی مدرن تورکی اتکا دارد، و نه ارتباطی با مطالعات بهروز در سایر کشورها دارد. این رشته، نه آینده شغلی دارد و نه محتوای علمی؛ صرفاً ویترینیست برای فریب افکار عمومی. این اقدامات بدون پشتوانه و سطحی نشان میدهد که حکومت مرکزی تمایلی به پاسخ دادن به مطالبات ملی آذربایجان جنوبی ندارد و صرفا در پی فشارهای اجتماعی با اقدامات پوششی و سطحی سعی در فریب افکار عمومی و فرار از پاسخگویی به مطالبات فرهنگی و ملی آذربایجان است.
در مورد «مشارکت نخبگان آذری در قدرت» نیز، باید گفت آنچه جمهوری اسلامی از آن بهعنوان مشارکت نخبگان آذربایجان یاد میکند، در واقع صرفاً بزککردن چهرهی نظام تمرکزگراست. نخبگانی که از فیلترهای نظام عبور کردهاند، عملاً هیچ قدرت مستقلی ندارند و در چارچوبهایی فعالیت میکنند که صرفاً از منافع مرکز محافظت میکند. آنان یا خود را با ساختار موجود وفق دادهاند و ارادهای برای تغییر ندارند، یا اگر به هویت ملی خود وفادارند، قادر به اتخاذ تصمیمات خارج از ارادهی هژمون مرکز نیستند. ساختار تمرکزگرای نظام، عملاً امکان اصلاح از درون را از این نخبگان سلب کرده است.
راهبردهای ارائهشده در این مقاله، تنها محدود به مقابله با حرکت ملی در آذربایجان جنوبی نیست، بلکه هدف دوم آن، نفوذ در جمهوری آذربایجان است. استفاده از احساسات مذهبی شیعه، بهرهگیری از نفوذ حوزههای علمیه قم برای ترویج ایدئولوژی ایرانگرایانه فارسمحور، محور این پروژه توسعهطلبانه است.
پروژههای نفوذ جمهوری اسلامی در جمهوری آذربایجان از طریق گروههایی مانند «حسینیون» نیز بخشی از این راهبرد است. این گروهها با بهرهگیری از عواطف مذهبی، در تلاشاند تا هویت مستقل جمهوری آذربایجان را بهعنوان زیرمجموعهای از ایران فارسمحور معرفی کنند. این سیاست نهتنها تشیع ایرانگرا-فارسمحور را ترویج میدهد، بلکه اهدافی چون جاسوسی، براندازی نظام سکولار جمهوری آذربایجان و جایگزینی آن با حکومتی دستنشانده را دنبال میکند. رسانههای وابسته به این گروهها نیز با حمایت مالی جمهوری اسلامی، در تلاشاند تا روایت جعلی «بازگشت آذربایجان به ایران» را در میان مردم جمهوری آذربایجان القا کنند.
در پایان باید یادآور شد که توسعهطلبی و مداخلهجویی ایران در جمهوری آذربایجان صرفاً به ناسیونالیسم مذهبی محدود نیست. متأسفانه بخشهایی از نخبگان سکولار ایران نیز با تئوریزهکردن یک ناسیونالیسم باستانگرا و فارسمحور، همان روایت انکارگرایانه را در قالبی سکولار بازتولید میکنند. این جریانها نیز جمهوری آذربایجان را تهدیدی برای «یکپارچگی ایران» قلمداد کرده و بهجای تعامل و همزیستی، بر تقابل و استحاله فرهنگی تأکید دارند.
تردیدی نیست که این راهبردها، چه در قالب مذهبی و چه در پوشش سکولاریسم ایرانشهری، چیزی جز انکار موجودیت ملت تورک آذربایجان و تحکیم پروژههای مرکزگرایانه و فارسیسازی نیستند. در برابر این رویکردها، باید بر هویت مستقل، زبان، تاریخ و فرهنگ ملت تورک آذربایجان ایستادگی کرد و این مداخلات فرهنگی، امنیتی و ایدئولوژیک را با صراحت افشا و نقد نمود.