چرا پروژههای آریایی و اسلامی در ایران شکست خوردند؟

در سلسله مباحثی که پیرامون مفهوم ایرانیت و سرنوشت ایدئولوژیهای حاکم بر جغرافیای ایران داشتهایم، بارها به این نکته اشارهکردهایم که دو پروژهی بزرگ ایدئولوژیک که در یک قرن گذشته در پی سلطه بر این جغرافیا بودند، به شکست انجامیدند: پروژهی ایران آریایی و پروژهی ایران اسلامی.
پروژهی نخست، ایران آریایی، از دل اندیشههای فراماسونی چون محمدعلی فروغی بیرون آمد؛ پروژهای که تلاش کرد از طریق زبان فارسی و اسطورههایی چون کوروش و هخامنشیان، ملتسازی مصنوعیای را بر اساس حذف و انکار دیگر ملل ساکن این سرزمین پیریزی کند. این پروژه با به قدرت رسیدن رضاخان به مرحلهی اجرایی رسید و طی پنجاه سال با خشونت، سرکوب فرهنگی و مهندسی هویتی، کوشید یک ملت، یک زبان و یک تاریخ رسمی را بر جغرافیای متکثر ایران تحمیل کند؛ اما درنهایت، این پروژه با شکست روبرو شد، زیرا نتوانست واقعیت چندملیتی این سرزمین را نادیده بگیرد و جامعه را با خود همراه سازد.
پروژهی دوم، ایران اسلامی، پس از انقلاب ۱۳۵۷ شکل گرفت. این بار ایدئولوژی اسلامی تلاش کرد با رد ایدئولوژی پیشین، حکومتی دینی را با تکیهبر فقه شیعه و مفاهیم الهیاتی بر کشور حاکم کند. این پروژه نیز با وعدههای عدالت، استقلال و معنویت آغاز شد، اما بهسرعت با سرکوب سیاسی، محدودیتهای اجتماعی و فساد ساختاری مواجه شد. ایدئولوژی اسلامی نیز همانند پروژهی آریایی، نتوانست نیازهای واقعی مردم این سرزمین را پاسخ دهد و درنهایت به ابزاری برای سلطه و استبداد بدل شد.
واقعیت این است که هردوی این پروژهها، چه اسلامی و چه آریایی، همچون لباسی بودند که به تن این جغرافیا نمینشستند. این جغرافیای متکثر، با تنوع زبانی، فرهنگی و قومیاش، ظرفیت پذیرش هیچگونه ایدئولوژی تک ساحتی و یکپارچهساز را ندارد.
بااینحال، اقلیتی در داخل کشور همچنان بر تداوم ایران اسلامی اصرار دارند و اقلیتی در خارج از کشور رؤیای احیای ایران آریایی را در سر میپرورانند؛ اما این اقلیتها، بخش کوچکی از جامعهی میلیونی ایران هستند؛ مردمانی که سالها است با تجربهی مستقیم فقر، سرکوب، تبعیض و بیعدالتی، به این دو ایدئولوژی «نه» گفتهاند.
شکست این دو پروژه، امروز بیش از هر زمان دیگری آشکارشده است. مردمان این جغرافیا دیگر به دنبال آزادی واقعی، عدالت اجتماعی و برابری حقوقی هستند. آنان خواهان سیستمی نوین با خوانشی مدرن، بر پایهی حقوق بشر، فدرالیسم، دموکراسی و به رسمیت شناختن تنوع هویتی در کشور هستند.
اکنون زمان آن رسیده است که از این دو ایدئولوژی فرسوده عبور کنیم و بهسوی آیندهای گام برداریم که در آن، انسان، کرامت، عدالت و آزادی محور باشد، نه مذهب و نه نژاد.