همصدا شدن “ارزشی ها” و “طالبان سلطنت” علیه ایران فدرال دموکراتیک

در سلسلهنوشتههای پیشین، تلاش کردیم نقشهای برای آیندهای عادلانه و دموکراتیک در جغرافیای سیاسی ایران ترسیم کنیم؛ نقشهای که بتواند مسیر رفاه ملی و عدالت اجتماعی را برای تمامی ملل ساکن در این سرزمین هموار سازد. اما در برابر این نگاه، با واکنشهای همسان و همجهت از سوی دو جریان مواجه شدیم: ارزشی ها (مدافعان جمهوری اسلامی) و طالبان سلطنت (مدافعان سلطنت پهلوی). هر دو جریان، در برابر طرح ایران فدرال دموکراتیک، صفآرایی کردند. این همصدایی تصادفی نیست؛ بلکه ریشه در جهانبینی مشترک آنها دارد: جهانبینیای مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی یا آریایی.
جمهوری اسلامی و سلطنت پهلوی، اگرچه در ظاهر با یکدیگر در تضادند، اما در بنیان فکری، دو چهره از یک سکهاند. هر دو از ایرانی دفاع میکنند که تکزبانی، تکملتی، تکصدایی و تکروایتی باشد. یکی به نام خدا، دیگری به نام “تاریخ باستان”، اما هدف هر دو، نفی تنوع و تکثر است.
ایران امروز بیمار است. بیماریای که از دو غدهی سرطانی رنج میبرد: اسلامیسم و آریایسم. این دو پروژه، نه در پی آزادیاند و نه در پی عدالت؛ بلکه تنها خواهان تداوم سلطهی تاریخی یک ملت، یک زبان، و یک روایتاند. آنها نمیخواهند ایران به ایرانیان تعلق داشته باشد، بلکه خواهان آنند که ایرانیان، به روایت تنگنظرانهی آنها از ایرانیت تن دهند.
اما ملل ساکن در این جغرافیا دیگر به بلوغ سیاسی و تاریخی رسیدهاند.
تورک آزربایجان، کورد کوردستان، عرب الاحواز و بلوچ بلوچستان دیگر به خوبی میدانند که خواستههایشان چیست:
آزادی، عدالت، رفاه، و حقوق برابر.
آنها دیگر زیر پرچم “اسلامگرایی” و “آریایی گرایی” نخواهند رفت.
زیرا دریافتهاند که این دو ایدئولوژی، دشمنان مستقیم هویت و حقوق آنها هستند؛ دشمنان تنوع، دشمنان برابری، دشمنان آزادی.
امروز فدرالیسم تنها یک پیشنهاد سیاسی نیست؛ بلکه فریاد مشترک ملتهایی است که دیگر نمیخواهند در حاشیه باشند و جالب آنکه بسیجیهای چفیهپوش و بسیجیهای کراواتزده، هر دو با یک زبان، علیه این فریاد، بسیج شدهاند.
اما تاریخ به عقب برنمیگردد. آینده، نه در دایره بستهی “شیخ” و “شاه”، بلکه در میدان باز ملتها رقم خواهد خورد. در آیندهای که ایران نه زندانی برای ملتها، بلکه خانهای برای همگان باشد. و این فقط با فدرالیسم دموکراتیک ممکن است.