…که آواز در چنگال گربه خوب از آب در نمیآید

گربه بلبلی را گرفت و از او خواست تا آواز معروفش را بخواند و به او اطمینان داد که «اگر از آوازت خوشم بیاید، آزادت میکنم که بروی.» اما بلبل که از ترس جان صدایش در نمیآمد، قادر به خواندن نشد و تنها توانست وزوز کند. گربه با عصبانیت گفت: «خوب، پس آواز دلنشین تو همین است؟ وقتی که نمیتوانی بهتر بخوانی، پس لااقل از گوشتت لذت ببرم.» و او را خورد.
کرایلوف، شاعر معروف روس این داستان را همزمان با دوره فتحعلیشاه ما سروده و در بیت
«اجازه دارم چیزی را محرمانه به شما بگویم؟
در چنگال گربه، آواز خوب از آب در نمیآید.»
خوانندگان را متوجه سانسور حاکم بر مطبوعات روسیه میکند که مانع خلق آثار بهتر میشد و اگر گاهی نوشتههای ما نیز شبیه وزوز است، شاید علت آن، گربهای باشد که تصادفا شبیه نقشه ایران است.
روسها در آن دوره و همزمان با جنگ اولی که با عباس میرزا داشتند، با ناپلئون هم میجنگیدند. شاهزاده پیوتر میخائیلوویچ ولکونسکی که به عنوان افسر ارتش در جنگ با ناپلئون شرکت کرده بود، در خاطرات خود نوشت: «جنگ سالهای ۱۸۱۲_۱۸۱۴ ما را به اروپا نزدیکتر کرد و با طرز حکومت و موسسات عمومی و حقوق مردم آنجا آشنا ساخت. حقوق ناچیز مسخرهای که مردم ما از آن برخوردارند و استبداد رژیم، از نظر عقل و احساس، برای بسیاری از ما کاملا روشن شد.»
پوشکین که مظهر نبوغ ملت روس است در نامه به چادایف نوشت: «به شرفم قسم میخورم که حاضر نیستم وطنم را با هیچ چیز در این دنیا معاوضه کنم و یا تاریخ دیگری غیر از تاریخ اجدادمان که خداوند به ما عطا کرده، داشته باشم.»
اما همین پوشکین ناله سر میدهد که کار شیطان بود که من با این روح و این ذوق در روسیه به دنیا بیایم و در ادامه از خود میپرسد: «من در روسیه چه کاری برای انجام دادن دارم؟ آیا عاقلانهتر نیست که به خارج بگریزم و دیگر هیچگاه به این کشور لعنتی برنگردم.»
شکست در جنگ باعث بیداری میشود ولی شکست عباس میرزا باعث بیداری ما نشد ولی روشنفکر روس با وجود پیروزی بیدار شد و جالب آنکه آنها حتی به غربی که با آن میجنگیدند، نزدیکتر شدند. ولی همه آن شور امید و اصلاح، در آخر سال ۱۸۲۵ و تقریبا مقارن با جنگ دوم عباس میرزا به فاجعه سرکوب دکابریستها ختم شد. گروهی از روشنفکران مانند نالههای پوشکین گفتند که امیدی به این کشور نیست و رفتند و گروهی دیگر شعر «دوباره میسازمت وطن» را خواندند و پنج ماه دیگر سرکوب دکابریستها دویست ساله میشود و هنوز چیزی در روسیه ساخته نشده است.
که آواز در چنگال گربه خوب از آب در نمیآید.