ایران هستهای تهدیدی وجودی برای قفقاز جنوبی

👤رفعت احمدزاده؛ محقق دکترا/کارشناسی ارشد سیاست شهری، دانشگاه لندن
ترجمه مقاله انگلیسی توسط تحریریه آرازنیوز
برنامه هستهای ایران همچنان یکی از محورهای اصلی سیاست بینالملل محسوب میشود، بهویژه با اعلام دور پنجم مذاکرات میان ایالات متحده و ایران که با هدف محدودسازی این برنامه در ازای لغو بخشی از تحریمهای اقتصادی برگزار میشود. در جریان این تلاشها برای دستیابی به توافقی جدید، دولت ترامپ موضع ایالات متحده را بهروشنی بیان کرده بود: تهران باید بهطور کامل برنامه غنیسازی خود را متوقف کند.
آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، این خواسته را که ایران باید غنیسازی اورانیوم را در خاک خود متوقف سازد، مورد انتقاد قرار داد و همچنین نسبت به موفقیت مذاکرات ابراز تردید کرد. استیو ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه، تصریح کرد که ایران نباید از ظرفیت غنیسازی برخوردار باشد و این موضوع را «خط قرمز» ایالات متحده دانست. با این حال، موضع رسمی جمهوری اسلامی این خواسته را رد میکند و همچنان بر موضع سنتی خود پای میفشارد مبنی بر اینکه ایران، چه با توافق و چه بدون آن، به روند غنیسازی ادامه خواهد داد.
مذاکرات و اختلاف دیدگاه میان دو طرف نشان میدهد که نتیجه این گفتوگوها همچنان نامشخص است و برنامه هستهای ایران، دستکم در آیندهای قابل پیشبینی، یکی از محورهای اصلی روابط بینالملل باقی خواهد ماند. اکنون که ایران به دانش فنی و ابزار لازم در حوزه فناوری غنیسازی دست یافته و به آستانه تسلیحاتی شدن نزدیک شده است، انتظار کنار گذاشتن کامل این برنامه بدون فشار نظامی یا تغییر در ساختار حاکمیتی، واقعگرایانه به نظر نمیرسد. کنت والتز، نظریهپرداز واقعگرای ساختاری، بر این باور است که اگر ایران به قدرت هستهای تبدیل شود، نوعی «تعادل هستهای» در برابر اسرائیل شکل خواهد گرفت که به ثبات در خاورمیانه منجر میشود. با این حال، بررسی انتقادی این دیدگاه در چارچوب منطقه قفقاز جنوبی – بهویژه در ارتباط با جمهوری آذربایجان – نشان میدهد که این ادعا با چالشها و پیامدهای جدی همراه است.
تحلیل چارچوب والتز از دریچه واقعگرایی تهاجمی
کنت والتز در مقالهای که در سال ۲۰۱۲ با عنوان «چرا ایران باید بمب داشته باشد» منتشر کرد، استدلال میکند که تحریم و انزوای بینالمللی نمیتواند یک کشور را از دستیابی به سلاح هستهای باز دارد؛ چنانکه نمونه کره شمالی نیز این مدعا را تأیید میکند. او در این مقاله، سه سناریوی احتمالی برای سرنوشت برنامه هستهای ایران ترسیم میکند:
۱. ایران ممکن است در برابر فشارهای دیپلماتیک و تحریمهای شدید، برنامه هستهای خود را متوقف کند؛
۲. ایران ممکن است توانمندی لازم را برای تولید سلاح به دست آورد، اما از انجام آزمایش هستهای خودداری کند؛
۳. ایران ممکن است به مرحله انجام آزمایش هستهای برسد
با این حال، تجربه توافق پیشین موسوم به برجام نشان داد که حتی در صورت کاهش تحریمها، فعالیتهای غنیسازی ایران بهطور کامل متوقف نشد. در حال حاضر، سناریوی دوم – یعنی دستیابی به ظرفیت تولید بدون آزمایش رسمی – به واقعیت نزدیکتر است؛ چنانکه مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، ایران را کشوری در «آستانه دستیابی به سلاح هستهای» توصیف کرده است.
استدلال اصلی والتز بر این فرض استوار است که قدرت هستهای اسرائیل باعث ایجاد عدم توازن در منطقه شده و ایران تلاش دارد با ایجاد توازن هستهای، نوعی بازدارندگی متقابل شکل دهد. با این حال، سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی در دهههای اخیر، بهویژه استفاده از نیروهای نیابتی برای بیثباتسازی همسایگان، این فرضیه را بهطور جدی زیر سؤال میبرد.
والتز همچنین مدعی است که هدف ایران از دستیابی به سلاح هستهای، صرفاً تضمین امنیت ملی است و نه افزایش توان تهاجمی. اما واقعیتهای موجود، از جمله ماهیت ایدئولوژیک حکومت ایران، سیاست خارجی توسعهطلبانه، گسترش توان موشکی و پهپادی – که بخشی از آن در جنگ اوکراین در اختیار روسیه قرار گرفته – و همچنین حمایت گسترده از گروههای نیابتی نظیر حزبالله، حوثیها و حماس (که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل حمله کردند)، نشان میدهند که برنامه هستهای ایران میتواند در راستای تقویت ظرفیت تهاجمی این کشور بهکار گرفته شود.
افزون بر این، والتز از نقش متغیرهای داخلی، همچون گرایشهای امپریالیستی موجود در ساختار قدرت ایران و جهانبینی تصمیمگیرندگان اصلی مانند رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران، غفلت کرده است. فرضیه امنیتمحور بودن برنامه هستهای ایران، با توجه به تجربه جنگ روسیه علیه اوکراین نیز بیاعتبار به نظر میرسد؛ چرا که برخورداری از بازدارندگی هستهای نتوانست مانع از تجاوز نظامی یا از دست رفتن قلمرو از طریق جنگ متعارف شود.
برخلاف رویکرد واقعگرایی تدافعی، نظریه واقعگرایی تهاجمی رفتار کشورها را دقیقتر توضیح میدهد.
همانطور که جان مرشایمر بیان میکند، کشورها برای تضمین امنیت خود، بهدنبال افزایش حداکثری قدرت نسبی خویش هستند. در این چارچوب، سیاست هستهای ایران را نیز میتوان تلاشی برای تقویت موقعیت ژئوپلیتیکی و افزایش نفوذ در منطقه تفسیر کرد. هرچند والتز تمرکز خود را بر موازنه ایران و اسرائیل در خاورمیانه گذاشته، اما ایران هستهای در قفقاز جنوبی – منطقهای قرار گرفته میان دو رژیم امپریالیستی روسیه و ایران – نقش ژئوپلیتیکی کاملاً متفاوتی ایفا خواهد کرد.
با توجه به اتحاد راهبردی میان ایران و روسیه و اشتراک دیدگاههای ضدغربی این دو کشور، ایران هستهای نهتنها موجب ایجاد توازن نخواهد شد، بلکه کشورهای منطقه، بهویژه جمهوری آذربایجان، را ناخواسته بهسمت وابستگی بیشتر به روسیه سوق خواهد داد. این مسئله در شرایطی اهمیت مضاعف مییابد که پیوستن کشورهای منطقه به ناتو – پس از تجربههای تلخ گرجستان و اوکراین – بسیار بعید به نظر میرسد.
همانطور که رابرت گیلپین اشاره میکند: «هرچه قدرت یک کشور بیشتر شود، تمایل آن برای گسترش قلمرو، نفوذ سیاسی و سلطه بر اقتصاد جهانی نیز افزایش مییابد.» در نتیجه، ایران هستهای بهجای ایجاد ثبات، بهدنبال تحکیم نفوذ ژئوپلیتیکی خود در کشورهای همسایه خواهد بود و این روند احتمالاً به افزایش ناپایداری در منطقه منجر خواهد شد.
برنامه هستهای ایران و تهدیدات امنیتی علیه آذربایجان و قفقاز جنوبی
جنگ امپریالیستی روسیه علیه اوکراین و انکار هویت ملی اوکراینی از سوی مقامات کرملین، نشان میدهد که در صورت دستیابی ایران به سلاح هستهای، تهدیدی مشابه میتواند استقلال جمهوری آذربایجان و ثبات کل منطقه قفقاز جنوبی را به خطر اندازد. تمایلات توسعهطلبانه و امپریالیستی جمهوری اسلامی، همراه با خصومت تاریخی و ایدئولوژیک نسبت به هویت ملی آذربایجان، در کنار موقعیت ژئواستراتژیک این کشور بهعنوان تنها کشور دارای مرز زمینی و دریایی با هر دو رژیم ایران و روسیه، آسیبپذیری امنیتی آذربایجان را دوچندان میکند.
ترکیه، متحد راهبردی جمهوری آذربایجان، فاقد توانمندی هستهای است و در چنین محیطی نمیتواند بهتنهایی نقش توازنساز ایفا کند. جمهوری اسلامی ایران همواره خواهان حضور یک آذربایجان ضعیف در مرزهای شمالی خود بوده است. حمایت از ارمنستان و تشویق سیاستهای تجزیهطلبانه آن علیه باکو، در شرایط ایرانِ مجهز به سلاح هستهای میتواند تشدید شود. همچنین، تهران ممکن است اقدامات بیثباتکننده خود علیه آذربایجان را از طریق گروههای نیابتی نظیر گردان حسینیون افزایش دهد. حتی در صورت حصول یک توافق هستهای جدید، جمهوری اسلامی قادر خواهد بود از لغو تحریمها برای گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در آذربایجان و قفقاز جنوبی بهرهبرداری کند، از جمله از طریق ابزارهای قدرت نرم و شبکههای نیابتی.
توافق راهبردی ۲۰ ساله اخیر میان ایران و روسیه نشاندهنده تعهد متقابل این دو رژیم به تقابل با نفوذ غرب در منطقه است. افزایش همکاریهای نظامی میان تهران و مسکو، بهویژه در چارچوب جنگ اوکراین، بسیار نگرانکننده است؛ چراکه تحریمهای بینالمللی نتوانستهاند مانع از گسترش روابط نظامی و اقتصادی میان این دو کشور شوند.
موقعیت ژئوپلیتیکی آذربایجان بهعنوان مسیر اتصال غرب به آسیای مرکزی ــ که روسیه و ایران را دور میزند ــ عامل اصلی نگرانی تهران و مسکو است. مخالفت شدید جمهوری اسلامی با عادیسازی روابط میان آذربایجان و ارمنستان، بهویژه در ارتباط با کریدور زنگزور، گویای همین واقعیت است.
انتقال تسلیحات از هند به ارمنستان و همچنین عبور محمولههای نظامی روسیه از خاک ایران به مقصد ارمنستان ــ در کنار گزارشهایی مبنی بر فروش بیش از نیم میلیارد دلار سلاح ایرانی به ایروان ــ همگی نشاندهنده نقش مخرب و بیثباتکننده ایران در معادلات منطقهای است.
بهطور خلاصه، ایرانِ هستهای که با روسیه متحد شده، نهتنها قادر به ایجاد تعادل هستهای در قفقاز جنوبی نخواهد بود، بلکه به تهدیدی وجودی برای استقلال و امنیت جمهوری آذربایجان و گرجستان تبدیل خواهد شد.
جمعبندی
با بررسی استدلال کنت والتز مبنی بر اینکه دستیابی ایران به سلاح هستهای موجب ایجاد تعادل و ثبات در منطقه خواهد شد، این مقاله تلاش کرد تا ابعاد و پیامدهای برنامه هستهای ایران را در چارچوب منطقه قفقاز جنوبی تحلیل کند. در این راستا، رفتار جمهوری اسلامی از منظر نظریه واقعگرایی تهاجمی مورد ارزیابی قرار گرفت. برخلاف دیدگاه والتز که معتقد است ایران هستهای موازنهای بازدارنده در برابر اسرائیل ایجاد خواهد کرد، شواهد و واقعیتهای ژئوپلیتیکی منطقه قفقاز جنوبی نشان میدهند که چنین توازنی در این منطقه شکل نخواهد گرفت.
اتحاد راهبردی میان دو رژیم امپریالیستی ایران و روسیه، اهداف مشترک ضدغربی، و جاهطلبیهای تاریخی آنها نسبت به کشورهای مستقل منطقه ــ بهویژه جمهوری آذربایجان ــ حاکی از آن است که ایرانِ مجهز به سلاح هستهای نهتنها ضامن ثبات نخواهد بود، بلکه به افزایش بیثباتی و تهدید مستقیم علیه استقلال کشورهای همسایه منجر خواهد شد. تجربه جنگ روسیه علیه اوکراین نشان داده است که اقدامات تجاوزکارانه از سوی یک قدرت هستهای کاملاً محتمل است و نباید آن را نادیده گرفت. در نتیجه، ایران هستهای نهتنها منطقه را امنتر نمیسازد، بلکه امنیت جمعی قفقاز جنوبی را با تهدیدی جدی روبهرو خواهد کرد