تسلیم حماس؛ سومین شکست بزرگ منطقهای جمهوری اسلامی پس از سرنگونی اسد و تضعیف حزبالله

👤 آراز نیوز
در تحولی سرنوشتساز برای معادلات خاورمیانه، گروه حماس پس از ماهها درگیری و فشارهای بیسابقه نظامی و سیاسی، اعلام کرده که آماده پذیرش طرح آتشبس و مذاکره با میانجیهای بینالمللی است. این تصمیم که از سوی بسیاری از ناظران بهعنوان نوعی تسلیم سیاسی و عقبنشینی استراتژیک تعبیر میشود، سومین شکست بزرگ جمهوری اسلامی ایران در محور موسوم به «مقاومت» بهشمار میآید؛ پس از سقوط رژیم بشار اسد در سوریه و تضعیف جدی حزبالله لبنان.
جمهوری اسلامی طی دو دهه گذشته با صرف میلیاردها دلار، تلاش کرده بود شبکهای از نیروهای نیابتی را در منطقه شکل دهد تا موازنه قدرت را به سود خود تغییر دهد. اما این سیاست، امروز با فروپاشی کامل مواجه شده است.
حمایت همهجانبه رژیم جمهوری اسلامی ایران از حکومت بشار اسد در سوریه، نهتنها موجب تلفات سنگین انسانی و مالی شد، بلکه در نهایت نیز با سقوط نهایی اسد و تسلط نیروهای مخالف مورد حمایت غرب و ترکیه، به پایان رسید. از منظر استراتژیک، این رخداد نخستین زنجیره از شکستهای ایران در حفظ عمق نفوذ منطقهای خود بود.
در لبنان نیز حزبالله، که زمانی بازوی قدرتمند تهران در مرزهای اسرائیل بهشمار میرفت، پس از بحران اقتصادی لبنان، فشارهای مردمی و محدودیتهای بینالمللی، عملاً به نیرویی منزوی و درگیر بحران داخلی تبدیل شده است. ناتوانی حزبالله در حفظ محبوبیت اجتماعی و کارکرد نظامی پیشین، یکی دیگر از نشانههای افول محور ایران در خاورمیانه است.
اکنون حماس، سومین حلقه از این زنجیره، با پذیرش مذاکرات آتشبس و عقبنشینی از مواضع پیشین خود، عملاً از ادامه جنگ و تکیه بر حمایت تهران فاصله گرفته است. فشارهای اسرائیل، نارضایتی شدید مردم غزه، و تغییر مواضع ترکیه، قطر و مصر بهعنوان حامیان منطقهای، حماس را به نقطهای رسانده که ادامه وابستگی به ایران دیگر هزینهبر و بیثمر تلقی میشود.
اینکه حماس پذیرفته است تمامی گروگانها را آزاد کرده و سلاحهای خود را به دولتی تکنوکرات و غیرنظامی تحت حمایت جامعه بینالمللی تحویل دهد، در عمل به معنای پایان کامل حاکمیت این گروه بر نوار غزه محسوب میشود. چنین توافقی نهتنها ساختار نظامی و امنیتی حماس را از میان میبرد، بلکه عملاً نقش جمهوری اسلامی در یکی از اصلیترین نقاط تماس خود با اسرائیل را نیز از بین میبرد.
با این تحول، حضور نیروهای نیابتی رژیم ایران در مرزهای اسرائیل بهطور عملی پایان مییابد. در واقع تهران که طی دو دهه گذشته از طریق حماس و حزبالله سعی داشت سیاست «محاصره اسرائیل از شمال و جنوب» را دنبال کند، اکنون شاهد فروپاشی کامل این راهبرد است. تردیدی نیست که پایان حضور نیابتی جمهوری اسلامی در مرزهای اسرائیل دست این کشور را در مقابل رژیم جمهوری اسلامی بازتر خواهد کرد.
از سوی دیگر، سایر گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه نیز با بحران جدی مواجهاند. در عراق، نیروهای موسوم به «حشدالشعبی» که زمانی نقش محوری در نفوذ سیاسی و نظامی تهران ایفا میکردند، اکنون درگیر شکافهای داخلی، کاهش منابع مالی و مخالفت فزاینده افکار عمومی عراق هستند. دولت بغداد نیز تحت فشار آمریکا و جامعه بینالمللی در حال محدود کردن نقش این گروه در ساختار رسمی امنیتی کشور است.
در یمن نیز حوثیها که سالها با حمایت مالی و تسلیحاتی ایران در برابر ائتلاف عربی مقاومت کردند، اکنون در شرایط سخت اقتصادی و سیاسی قرار گرفتهاند. محاصره طولانی، اختلافات داخلی و کاهش حمایت تهران پس از فشارهای تحریمی، موقعیت آنها را به شدت تضعیف کرده است. همچنین فاصله جغرافیایی دور یمن از اسرائیل باعث میشود حوثیها یک فاکتور تعیین کننده برای اسرائیل محسوب نشوند.
مجموعه این تحولات نشان میدهد که استراتژی «محور مقاومت» جمهوری اسلامی در خاورمیانه وارد تقریباً به خط پایان رسیده است و فقط تتمههایی از آن باقی مانده است. این تحولات نشان میدهد که سیاست «عمق استراتژیک» جمهوری اسلامی در منطقه با شکست کامل مواجه شده و آنچه از «محور مقاومت» باقی مانده، مجموعهای از گروههای فرسوده، بیانگیزه و در انزوای بینالمللی است.
در جبهه داخلی نیز عواقب نظامی امنیتی جنگ ۱۲ روزه، بحران اقتصادی عمیق خصوصاً با اجرایی شدن مکانیسم ماشه، انزوای دیپلماتیک و نارضایتی داخلی، رژیم جمهوری اسلامی را در وضعیت دشواری قرار داده است. در مجموع از دست رفتن ابزارهای نفوذ منطقهای و بحرانهای عمیق و همه جانبه داخلی مخاطرات موجودیتی رژیم جمهوری اسلامی را وارد مرحله جدیدی کرده است.