تُرکان ایران در آثار احمد آغااوغلو (بخش دوم)- بابک شاهد

در بخش دوم این سلسله نوشتارها به ارائه ی نوشتاری از احمد آغااوغلو در خصوص تُرکان ایران خواهیم پرداخت که در آن آغااغلو به خصوصیت روحی همه گیری در میان تُرکان جهان پرداخه است. به نظر آغااوغلو تُرکها در طول تاریخ مستعدترین ملت برای آسیمیلاسیون بوده اند و این نکته علاوه بر تُرکهای جهان در میان تُرکان ایران نیز دیده شده است. این نوشتار در شماره ی 104 نشریه ی صراط مستقیم منتشره در سال 1910 میلادی منتشر گشته است که نکته ی قابل توجه دیگر در این نوشته اشاره ی وی به حضور تُرکها در ایران از تاریخ باستان می باشد. بنا به نظر آغااوغلو:
“اهمیت نقش ایرانیان در دنیای اسلام برای افرادی که واقف به تاریخ اسلام می باشند پوشیده نیست. در سالهای نخستین سلطنت عباسیان که مدنیت اسلامی توسعه پیدا نمود، ایرانیان نقشی مؤثر داشتند. از جمله در زمینه های کشف حقایق و لدنیّات اسلام، توضیح و تفسیر قرآن و تکوین قوانین شریعت اسلامی تلاش مؤثری داشته اند. وجود افرادی چون امام فخر رازی، کشّاف، جلال الدّین رومی و غیره که به ماوراءالنهر منسوب بوده و ایرانی الاصل بودند سبب گشت که ایرانیان در راه ترقی و تعالی اسلام نقش ممتازی داشته باشند. در اصل سرشت سریعاً انفعال پذیر و حساس این قوم که سبب می گردد دارای قدرت تخیّل قوی باشد باعث شد که به این درجه ی ممتاز در علوم فکری در دنیای اسلام دست یابند. بخش عظیمی از علوم فلسفه، تصوّف و تفکر در اوایل سلطنت عباسیان توسط ایرانیان و در ایران پدیدار گردید. منشا و مبدا فرق مذهبی گوناگونی چون، معتضله، اشاعره، زیدیّه، اسماعیلیه، باطنی، فدایی، کریم، خانی، شیخی، بابی و غیره ایران می باشد. خلاصه، ایران در تاریخ اسلام همواره مکانی پر جنب و جوش بوده است. این نقش ایرانیان در گسترش زبان فارس ها در آسیای غربی نیز حائز اهمیت می باشد. هر آنچه که به ذهن ایرانیان می رسد با سرعتی برق آسا در دنیای اسلام منتشر می شد.
تا زمان ظهور صفویان ایران به عنوان جزء لاینفک دنیای اسلام بود. اما این سلسله تحت تاثیر یک سری توهمات وهیم، ایران را در راستای منافع صفویان از دنیای اسلام منفرد و مجرّد کرد. اما دیری نگذشت که نابغه ای چون نادر شاه افشار ظهور کرد با وقوف به نتایجی که این تفرقه و تجرّد می تواند به بار آورد تلاش نمود که اتحاد و همدلی پیشین را دگرباره احیا نماید و امروز شکر خدا که این فکر در ذهن تمامی مسلمانان گسترده گشته است.
لاکن در دوره ی حکمرانی صفویان بر ایران حوادث مهمی به وقوع پیوست. این واقعه، حرکت گروه های دیگری از اقوام تُرک به سوی ایران و امتزاج در ایران بود. در اصل از دیرباز قوم تُرک با قوم فارس بیگانه نبود. چنانکه در نوشتار پیشین بیان کردیم، شاهنامه ی فردوسی که می توان درجه اعتبار آن را با کتاب ایلیاد و اودیسه ی هومر برابر دانست توسط حمایت تُرکها آفریده و منتشر گشت. فارسها تُرکها را قرنها قبل از میلاد مسیح می شناختند. حتی در نتیجه ی حفاری های به عمل آمده توسط اروپائیان در ایران وجود تُرکها در این کشور از زمان باستان اثبات گشته و حتی ابداع الفبا و خط میخی توسط این تُرکان در ایران اثبات شده است.
لاکن از زمان ظهور ساسانیان تا چند قرن پس از ورود اسلام به ایران مدارک و منابع معتبری دال بر چگونگی ارتباط تُرکان و فارسها در ایران در دستمان موجود نیست. حتی به نوعی قطع این ارتباط نیز به ذهن انسان می رسد. از قرن سوم هجری قمری است که ارتباط میان تُرکها و مسلمانان آغاز می شود. اقوام تُرک در ماوراءالنهر و تُرکستان به جنگ با اعرابی که خواهان گسترش اسلام هستند می پردازد. مسلمانان جنگاوری و شجاعت تُرکان در میدان جنگ و سخاوت و متانت را در روابط شخصی شان تقدیر می کنند و مفتون ویژگیهای اخلاقی و فضائل تُرکان می گردند. فارس ها که در صفوف اعراب جنگ می کردند نیز مغلوب این حسشان می شوند. به گونه ای که تُرکانی که در اثنای جنگ اسیر می شدند به بالاترین قیمت به فروش می رسیدند. سلاطین، امراء، عیان و اشراف با یکدیگر برای به خدمت گرفتن غلام و کنیزان تُرک به رقابت می پرداختند. در بسیاری از اشعار حافظ شیرازی به بیت هایی برمی خوریم که در آنها متانت و زیبارویی تُرکها را ستوده است. این کنیزان و غلامان که در سرای اعیان زندگی می کنند با گذر زمان با آداب اسلام آشنا شده و در برخی موارد نیز نقش آموزگار به خود می گیرند و رفته رفته میان تُرکان و دنیای اسلام رابطه ی تنگاتنگی برقرار می گیرد؛ تا اینکه خلافت عباسی و عباسیان جهت حفظ خود و خلافت اسلامی به فکر یاری گرفتن از تُرکان برآمدند و لشکری متشکل از تُرکان جهت حفظ سرای خلافت تشکیل دادند. این لشکر با گذر زمان و نشان دادن صداقت خود امور کشوری را نیز بر عهده گرفتند و زمانی فرا رسید که خلیفه اسلامی در بغداد خود را اسیر و فرمانبردار تُرکان دید. تُرکان به دلخواه خود خلیفه را عزل و فرد دیگری را جای وی برمی گزیدند. این تُرکان ارتباط خود با تُرکهای ماوراءالنهر و تُرکستان را حفظ نموده بودند و آنها را به اطاعت از خلافت اسلامی دعوت می کردند. علاوه بر این افراد لایق را از میان خویش برگزیده و به عنوان امیر و حاکم به ایالات مختلف می فرستادند. در سایه ی این اعمال بود که در اواسط دوره ی عباسیان شاهد گسترش خلافت اسلامی به سوی قسمتهای شرقی خلافت و محل سکونت تُرکان می شویم. نکته ی قابل توجه در این میان گسترش و استیلا بر قسمتهای شرقی خلافت اسلامی از سوی تُرکان بدون استفاده از سلاح جنگ پیش از امیرتیمور و چنگیزخان می باشد. در تاریخ عمومی قدیم چنین گسترشی بدون جنگ کمتر دیده شده و مثالی بر فطرت انعطاف پذیر تُرکها است.
بدین صورت در اواسط خلافت عباسیان، کل ایران، ماوراءالنهر، اطراف دریای خزر و افغانستان به زیر استیلای تُرکان درمی آید. حاکمان این ایالات اگرچه در ظاهر از سوی خلیفه ی عباسی تعیین می شد ولی در اصل حکومتی مستقل داشت و حیات معنوی دوباره ی ایران از این زمان شروع شد. چراکه تُرکان بسان همیشه و نقاط دیگر جهان، هویت خود را فراموش کرده و شروه به دیدن خود در قامت هویت قومی دیگر نمودند. این ویژگی تُرکان در طول تاریخ بوده است که در هر مکانی قرار می گرفتند، قومیت خود را فراموش کرده و تلاش برای گسترش و توسعه ی فرهنگ و مدنیت محیطی که در آن قرار می گرفتند می نمودند. تُرکها در هر جا که حکومت را در دست می گرفتند به جای تلاش در راه هویت خود روح معنوی مکان و محیط جدید را گرفته و به رنگی نو درمی آمدند. این خصوصیت تُرکان در حاکمیت سبب بقا و پایداری بسیاری از اقوام در طول تاریخ گشت که در نوشتار آتی مان بدان اشاره خواهیم کرد.”
منبع: صراط مستقیم، عالم اسلام؛ مجموعه مقالات، نگاهی به گذشته و حال ایران، جلد 4، سال هشتم، 1326 هجری قمری مصادف با 1910 میلادی، شماره 104، صفحات 452-453