آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
جمعه ۱۰ام فروردین ۱۴۰۳
شما اینجا هستید: / نوشتار / دل نوشته ای از دیار قشقایی به آزربایجان!

دل نوشته ای از دیار قشقایی به آزربایجان!

دل نوشته ای از دیار قشقایی به آزربایجان!
12 نوامبر 2016 - 14:21
کد خبر: ۲۹۵۲۲
تحریریه آرازنیوز

من تورک قشقاییم !

من دختر تورک قشقاییم…
من ترلان با ابهت سختی هایم ،ترلانی که دشت وسیع گل و لاله و سنبل بر دامنم ریخته شده اند! ترلانی که انگشتانش هستی و نیستی جهان را به قالی زیر پای میریزد!
من پسر تورک قشقاییم…..
من لاچین این سرایم! لاچینی که با بالی شکسته آسمان و زمین زاگرس را به تسخیر میگیرد!
من قشقاییم!من تورکم!

قشقایی نام ایل و سرزمین من، تورک هم نام ملت و امانت اجداد من است…
من بوزقوردم! دنا و زنجیران و هلیگان از پژواک زوزه ی من ناآرامند!
من فرزند تورکم!فرزند زبانم!من بسته ام به آزربایجانم! درنای گریخته از دام من سراغش از هشترخان به گوش میرسد!قدرت دستان معمارم را از سومر هدایا دارم!شمیشر برنده ی ظلم، در دستان من تیزی اش را از آتیلا و کوراغلو دارد!سیبل نیزه من دیوار بلند چین است!باسرگیجه ای که روس وچین از من دارد حس و امید به آزادی در شرق زنده است! آری من تورکم منم مولوی،شمس، خوارزمی وشهریار!منم ابن سینا،خواجه نصیرالدین و فارابی!و من قشقایی ام!صولت منم!ناصر منم! خسرو منم!ماذون منم!علمدارمنم ایاز منم ….
من تورکم!
زوزه ی تورکانه من از چین تا اروپاست!من تاریخ ها ساخته ام!من تاریخ ها ویران کرده ام!استانبول منم!باکو و تبریز وآنکارا منم!ارتباط نام و من رعشه بر تن زمین خیلی مستقیم است!
قیرقیزمنم،اوزبک منم ، تورکمن منم !
اویغور منم، چچن منم،خلج منم،افشارمنم،اوغوزمنم،داغیستان منم …
من قشقاییام!!کشکولی منم،ایمور منم،دره شور منم،عمله _ گله زن منم، شش بلوکی منم! من تورکم!خشم من دستم را به واسموس،برنو
،مارتین،پنج تیر پران می برد!خشم من کاپیتان میکشد!….
مهر من،!!!!زاده مهر من نوای ساز حبیب خان ،انگشتان سحر آمیز فرود و فرهاد است!لای لای پروین بهمنی و افسانه است!
آری من قشقایی ام! ذره ای از عظمت تورک ، مدت هاست که بر گوشم خواندند که آزربایجان به تو چه ربطی دارد! نتیجه آن خوانش ها بر من پیوند لقمان و بی ادبان شد!تا با عاشقانه ترین حالت ممکن بهترین و زیباترین و صمیمی ترین سلامم رو پیشکش کنم به آزربایجان ،تبریز ،اردبیل،اورمیه،زنجان،قزوین،همدان و ….خوشحالم که با چنین حس عمیقی مینوییسم!
سلام از زاگرس طویل به کوه های سر به فراز کشیده تبریز،سلام به خاقانی بزرگ ،صائب با همت وپروین با جسارت،سلام به فرزندان بلند همت دیار پر فروغ آذربایجان، سلام به صلابت ها سلام به پیشه وری ها!سلام به غرورها به ستارخان ها!سلام به نحابت ها به سارا ها
من یک قشقایی هستم از جنوبی ترین خاک تورکان یعنی از تورکان قشقایی ،سلامی گرم و صمیمی به شما عزیزان جان دارم!مهر مادارنه آزربایجان و بخصوص تبریز به قشقایی را جوابگویی با همت و باذوق لازم بود! و مگر فراتر از همت و ذوق استادم عوض الله صفری کشکولی هم داریم:

اویان اویانا بیر باخ / صبری سویانا بیر باخ
منیم یانوق باغرومو / داغلی قویانا بیر باخ
دایان باخ دوزه داغلار / دایاق اول بیزه داغلار
قشقائی دان بیرسالام / آپار تبریزه داغلار
داغلار آی یاغی داغلار /ائل لر اتراغی داغلار
سیزی خزان چورودار / بیزی ائل داغی داغلار
داغلارآی اوجه داغلار /گونیم دورگئجه داغلار
آنالار بسله دن گول / گئدی تاراجا داغلار
مگر میشود مادر صدا کرد ومدیون نبود!که بی هیچ گونه دین همه مدیونیم.مادر من،آزربایجان من هر آن منتظر شعله ی مادرانه ات هستم، تا مرا نیز از تنهایی نجاتم دهی :
“سن بو انتظاری چوخ گورمه بانا
او گولن یوزون سارالیب آنا
قربانون اولوم  یالقوز قالموشام آنا”

این صرفا یک دل نوشته نیست این پیام جوانان امروز قشقایی است که امیدوارم این حقیر تا حدودی توانسته باشم تحریر کنم،جوانان معماران آینده جهان هستند.همه معیارهای عاشقانه جوانان قشقایی برای ترویج تفکر سبزواقدام و ارتباط زیبای آن با آزربایجان ستودنی است!تازه نگه داشتن یکی از قدیمیترین شعرهای قشقایی و تکیه عاشقانه و نو بر آن گواهیست بر این ادعا:
بو یول گئدیر تبریزه،
قناتی ریزه ریزه،
تانریم بیر یول ور بیزه،
بیز گئدک اؤلکه میزه
عشق به آزربایجان در من باور کردنی نیست!
“عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد”در دشمنی ها که رسانه ها انجام دادند سربلند شدم تا دوستانی که مهرشان،آوازه اشان،محبتشان،صفایشان دنیا دنیا گسترده است را بیابم!استاد هوشنگ جعفری فقط یکی از اینهاست، امیدوارم این دلنوشته به دست همه دوستانم برسد!عزیزان جان! خاطره های شیرین شما همواره در صفحه ی ذهنم جاوید خواهدماند.دوستان گل،شبنم های بی ریا در آسمان آبی خاطره ها نامتان و  یادتان با اکسیر عشق برقرار و ماندگار باد و دریای نیلگون زندگیتان از شکوه مودت و محبت، رخشان و درخشان باد!
چه خوش است قصه ی دوستان گفتن امید که خوش باشد برای شما داستان دوست شنیدن!
این برگ سبز را به نیابت از فعالین قشقایب انتشار میدهم! امیدواریم که همکاری و راهنمایی تان در این راه را از ما دریغ نکنید! و این ارتباط فصل نوینی در عرصه ی همکاریهای مختلف باشد!

نوشته: ارکیش
کانون فرهنگی آلچین

هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

روی خط خبر