آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
دوشنبه ۲ام تیر ۱۴۰۴
شما اینجا هستید: / نوشتار / پیامدهای استراتژیک حمله اخیر اسرائیل به ایران: فراتر از تاسیسات نظامی

پیامدهای استراتژیک حمله اخیر اسرائیل به ایران: فراتر از تاسیسات نظامی

پیامدهای استراتژیک حمله اخیر اسرائیل به ایران: فراتر از تاسیسات نظامی
23 ژوئن 2025 - 02:53
کد خبر: ۶۶۹۳۹
تحریریه آرازنیوز

👤 یاشار پورعلی – مدیر مسئول نشریه آذربایجان پست

 

در حمله اخیر اسرائیل به خاک ایران، گرچه تاسیسات نظامی و زیرساخت‌های دفاعی هدف قرار گرفتند، اما نکته‌ای بسیار مهم‌تر و تأمل‌برانگیزتر در لایه‌های پنهان این عملیات نهفته است: هدف‌گیری و حذف فرماندهان بلندپایه و اثرگذار نظامی  امنیتی که در عمل از بازیگران کلیدی مدیریت و اداره کشور محسوب می‌شدند.

در ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران، برخی فرماندهان نظامی صرفاً نقش‌های نظامی ندارند، بلکه جایگاه آنها در تصمیم‌ گیری ها و جهت‌دهی به سیاست‌های کلان کشور نقشی تعیین‌کننده دارد. از این‌رو، آسیب‌پذیری در این سطح، صرفاً یک ضایعه در حوزه دفاعی یا امنیتی نیست، بلکه می‌تواند آینده سیاسی و راهبردی جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر قرار دهد.

ادامه‌ی احتمالی حملات طی روزها یا هفته‌های آینده ـ حتی با شدت کمتر یا بدون تلفات کلیدی ـ ممکن است افکار عمومی داخلی و بین‌المللی را موقّتاً از واقعیت اصلی ماجرا منحرف کند. تمرکز بر میزان تخریب، تلفات یا پاسخ متقابل نظامی، نباید باعث شود که توجه‌ها از تحول خطرناک‌تر یعنی تغییر در موازنه و ساختار قدرت سیاسی – نظامی کشور دور بماند.

در نهایت، آن‌چه آینده‌ی ایران را رقم خواهد زد، نه صرفاً قدرت موشکی یا دفاعی، بلکه چگونگی بازسازی ساختار فرماندهی، بازیابی اعتماد داخلی، و مدیریت انتقال قدرت در سطوح کلان خواهد بود. بی‌توجهی به این ابعاد، می‌تواند کشور را با پیامدهایی جدی‌تر از یک حمله فیزیکی مواجه سازد.

بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سید علی خامنه‌ای به عنوان رهبر نظام یا «ولی‌فقیه»، بالاترین مقام رسمی کشور شناخته می‌شود. این جایگاه دارای گسترده‌ترین مجموعه اختیارات و مسئولیت‌هاست که محور آن فرماندهی کل نیروهای مسلح است. در این چارچوب، ایشان فرمانده اصلی ارتش جمهوری اسلامی(شامل نیروهای زمینی، هوایی و دریایی)، سپاه پاسداران (شامل نیروهای زمینی، هوایی و دریایی)، نیروی انتظامی و ستاد کل نیروهای مسلح می‌باشد.

اختیار فرماندهی کل نیروهای مسلح به ایشان این امکان را می‌دهد که سیاست‌های کلی نظام را تعیین و بر حسن اجرای آن نظارت کند؛ نقشی که در ساختار قدرت سیاسی و امنیتی کشور جایگاهی محوری و بی‌بدیل دارد.

با توجه به حمله اخیر که منجر به کشته شدن چندین مقام بلندپایه نظامی از جمله فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح، معاون عملیات ستاد کل، معاون اطلاعات ستاد کل و دیگر فرماندهان ارشد گردید، می‌توان به وضوح دریافت که بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، گام‌های جدی و سازمان‌یافته‌ای را برای تسلط بر ایران آغاز کرده‌اند. این تحولات نشانه‌ای از تغییر معادلات قدرت در منطقه است که پیامدهای سیاسی، امنیتی و راهبردی گسترده‌ای را برای آینده ایران و تحولات منطقه به دنبال خواهد داشت.

در ساختارهای حکمرانی مدرن، شناخت دقیق از جغرافیای طبیعی، تاریخ تحولات سرزمین، ترکیب اجتماعی و تنوع اتنیکی جوامع، نه یک امتیاز اختیاری، بلکه ضرورتی اساسی برای سیاست‌مداران محسوب می‌شود. کسانی که از این شناخت بی‌بهره یا کم‌بهره‌اند، به‌سختی می‌توانند نقش مؤثر و پایداری در فرآیند حکمرانی ایفا کنند. بی‌توجهی به واقعیت‌های تاریخی و جغرافیایی، سیاست‌مداران را به‌سوی تصمیماتی سوق می‌دهد که اغلب ناکارآمد، گمراه‌کننده و حتی در بلندمدت آسیب‌زا هستند.

در جوامع متکثر و پیچیده، تنها سیاست‌مدارانی می‌توانند به‌درستی مدعی رهبری و مدیریت باشند که نقشه جغرافیایی سرزمین خود را در پیوند با تاریخ آن، و همراه با درک دقیق از بافت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه بشناسند. ناآگاهی از این مؤلفه‌ها صرفاً به معنای ضعف تحلیلی نیست، بلکه به معنای محروم شدن از امکان ایجاد انسجام ملی، توسعه متوازن و حکمرانی مشروع و پایدار است.

در طول هزار سال گذشته، حدود ۹۰۰ سال از تاریخ ایران تحت زمامداری دولت‌ها و سلسله‌هایی با خاستگاه ترک‌ ها، همچون غزنویان سلجوقیان، خوارزمشاهیان، تیموریان، آق‌قویونلو، قراقویونلو، صفویان، افشاریه و قاجاریه بوده است. در این دوران، با وجود تهاجم‌ها و جنگ‌های خارجی، ایران هرگز به‌طور کامل به اشغال استعمارگران غربی درنیامد؛ مسئله‌ای که تا حد زیادی به ساختار قدرت متمرکز، نظامی و قومی آن دوران بازمی‌گشت.

نقطه عطف این روند، سقوط سلسله قاجار در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی بود. در این دوره، با حمایت نیروهای خارجی به‌ویژه بریتانیا رضاخان پهلوی که از درون ساختار نظامی برآمده بود، با حذف ساختار ایلی و تمرکز قدرت در تهران، نظم سیاسی جدیدی را بنیان گذاشت. قدرت از ساختار سنتی ایلات ترک‌تبار به یک ساختار ملی‌گرای فارسی‌گرا منتقل شد. این تغییر صرفاً در سطح سیاسی نبود؛ بلکه پروژه‌ای گسترده برای مهندسی هویتی، زبانی و اتنیکی در کشور آغاز شد که پیامدهای آن تا امروز ادامه دارد.

با قدرت‌گیری حزب توده در دهه ی ( ۱۳۲۰) و نفوذ فزاینده اتحاد جماهیر شوروی در شمال ایران، توازن جدیدی در مناسبات داخلی و منطقه‌ای شکل گرفت و بیم آن می‌رفت که ایران به حوزه نفوذ قطعی بلوک شرق تبدیل شود. با کودتای امریکائی-انگلیسی بیست وهشت مرداد(۱۳۳۲) به این ترس نکتۀ پایان گذاشته شد. در این شرایط، گروه‌ها و قدرت‌های مختلف منطقه‌ای و بین‌المللی، با حمایت و همراهی، آیت‌الله خمینی را از عراق به فرانسه و سپس به ایران آوردند تا به عنوان رهبری دینی و ایدئولوژیک، تغییرات ساختاری گسترده‌ای در کشور رقم بزند. با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و به قدرت رسیدن نظام جدید، نه تنها نفوذ گسترده شوروی در ایران کاهش یافت، بلکه موازنه قدرت تازه‌ای در داخل کشور و منطقه شکل گرفت.

این نظام همچنین با پیگیری سیاست‌هایی که بر تسلط و تقویت هویت فارسی و ساختارهای اتنیکی متمرکز بود، تداوم روندی را رقم زد که از زمان روی کار آمدن رضا شاه آغاز شده بود. این دقیقاً همان سیاست استعمارگران است که امروزه نیز با سرمایه‌گذاری‌های کلان مالی، تبلیغاتی و رسانه‌ای و نیز تأسیس و حمایت از اپوزیسیون‌های تبعیدی تحت عناوین مختلف ادامه دارد. آنها کوشیده‌اند تا نوعی «دولت جایگزین» در حاشیه نظام رسمی ایران شکل دهند؛ نیرویی که در بزنگاه‌های ژئوپلیتیکی، بتواند در جهت منافع آنان عمل کرده و ابزاری برای فشار یا جایگزینی ساختار رسمی قدرت در ایران باشد.

در میان تحولات پرشتاب یکصد سال گذشته در ایران، یکی از معدود عواملی که توانسته است در برابر سیاست‌های هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده قدرت‌های خارجی ایستادگی کند و روند مهندسی هویتی را به چالش بکشد، آگاهی تاریخی و هویتی ترک‌ها در ایران بوده است.

در دوران معاصر، تلاش‌هایی سازمان‌یافته برای تغییر ساختار جمعیتی، زبانی و فرهنگی کشور صورت گرفت؛ فرآیندی که هدف آن، استقرار یک نظام مبتنی بر هویت تک‌ساحتی و تمرکزگرا بود. این سیاست‌ها به‌ویژه از دوره پهلوی آغاز شده و در اشکال مختلف تا امروز ادامه یافته‌اند. با این حال، در دهه‌های اخیر، گسترش رسانه‌های جمعی و شبکه‌های اجتماعی مجازی، بستری را فراهم کرده است که در آن، هویت تاریخی و فرهنگی ترک‌ها نه‌تنها احیا شده، بلکه به مرحله‌ای از خودآگاهی و مطالبه‌گری رسیده است که در تاریخ معاصر بی‌سابقه است.

اگر ساختار قدرت در ایران، در بخشی از سده گذشته توانست با بهره‌گیری از تغییر ترکیب جمعیتی و تضعیف هویت‌های غیرمتمرکز، سلطه خود را تثبیت کند، در مقابل، خیزش آگاهانه و مسالمت‌آمیز هویت‌طلبی ترک‌ها نیز به عنصری تأثیرگذار در معادلات اجتماعی و سیاسی کشور تبدیل شده است؛ جریانی که نه صرفاً واکنشی به حذف یا تحقیر تاریخی، بلکه نمود بازگشت به ریشه‌های تمدنی و تاریخی خود است.

این بیداری هویتی، که در متن تحولات منطقه‌ای و جهانی نیز معنا پیدا می‌کند، بدون تردید در روند آینده سیاست داخلی ایران و بازتعریف مناسبات قومی، زبانی و منطقه‌ای نقش مهمی ایفا خواهد کرد.

انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در ایران، در پی سقوط ناگهانی هواپیمای حامل رئیس‌جمهور پیشین، ابراهیم رئیسی، به یکی از نقاط عطف تاریخی در روند تحولات سیاسی کشور بدل شد. در شرایطی که فضای عمومی با بی‌اعتمادی، کاهش مشارکت و مشروعیت‌زدایی از فرایندهای انتخاباتی همراه بود، نگرانی‌هایی جدی درباره کاهش چشم‌گیر حضور مردم پای صندوق‌های رأی و در نتیجه، بی‌اعتباری بین‌المللی ساختار سیاسی حاکم شکل گرفت.

با این حال، آنچه ورق را برگرداند و به شکل‌گیری انتخاباتی پرشور انجامید، نقش‌آفرینی کلیدی ملت ترک در ایران بود؛ جامعه‌ای که طی دهه‌های اخیر، به سطحی از آگاهی تاریخی و هویتی رسیده است که مشارکت سیاسی را نه صرفاً به عنوان حق، بلکه به‌عنوان ابزار اثرگذاری بر ساختار قدرت تعریف می‌کند. در این انتخابات، حمایت گسترده از نامزد ترک‌تبار، دکتر پزشکیان، فضای انتخاباتی را دگرگون کرد و نخستین تجربه معنادار از یک رأی‌گیری با رنگ و بوی اتنیکی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران رقم خورد.

در نهایت، آنچه این انتخابات را از نمونه‌های پیشین متمایز می‌کند، نه صرفاً نتیجه نهایی آن، بلکه نقش سازمان‌یافته و آگاهانه ترک‌ها در جهت‌دهی به فضای انتخاباتی است؛ نقشی که می‌تواند زمینه‌ساز بازنگری جدی در مفهوم مشارکت، مشروعیت و نمایندگی سیاسی در ساختار رسمی کشور باشد.

در سه دهه اخیر، جامعه ترک‌زبان ایران با تکیه بر آگاهی تاریخی، سیاسی و هویتی، حضوری چشم‌گیر در عرصه‌های مدنی، دانشگاهی و فرهنگی داشته است. فعالان هویت‌طلب، دانشجویان، و کنشگران مدنی ترک موفق شده‌اند با وجود فشارهای ساختاری، گفتمان‌هایی چون حق تعیین سرنوشت، حفظ زبان مادری و به رسمیت شناختن هویت ترکی را وارد فضای عمومی کشور کنند.

در کنار این جریان اجتماعی، حضور نخبگان ترک‌تبار در سطوح میانی و عالی ساختار نظامی، امنیتی و اجرایی نیز بر نفوذ روزافزون ترک‌ها در نظام حکمرانی افزوده است. این گروه، ضمن ایفای نقش در چارچوب رسمی، در بسیاری موارد مدافع هویت قومی و تاریخی خود نیز بوده‌اند.

اوج این روند را می‌توان در افزایش مشارکت سیاسی ترک‌ها در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری مشاهده کرد، که نشان داد این جامعه، از یک نیروی صرفاً فرهنگی، به بازیگری مؤثر در معادلات قدرت بدل شده است. خواسته‌هایی نظیر تمرکززدایی، بازتعریف رابطه دولت و ملت ها، و ایجاد ساختارهایی متکثر، امروز به یکی از محورهای گفت‌وگو درباره آینده ایران تبدیل شده‌اند.

در همین زمینه، برخی محافل بین‌المللی و به‌ویژه غرب، با نگاهی ژئوپلیتیکی، احتمال قدرت‌گیری مجدد ترک‌ها در ایران را با حساسیت دنبال می‌کنند؛ چراکه بازگشت بازیگران ترک‌تبار به ساختار مرکزی قدرت می‌تواند توازن داخلی و منطقه‌ای را از قفقاز تا آسیای میانه و جهان ترک دگرگون کند. از این منظر، برخی پروژه‌های فرهنگی، رسانه‌ای یا مهندسی هویتی را می‌توان در راستای مهار این روند تفسیر کرد.

در نهایت، واقعیت‌های جمعیتی و تاریخی کشور حکم می‌کند که بدون مشارکت و رضایت ترک‌ها، هیچ پروژه سیاسی ملی در ایران پایدار نخواهد بود؛ چرا که این گروه، امروز نه‌تنها بخشی از بدنه اجتماعی، بلکه یکی از ستون‌های بالفعل در ساختار قدرت و آینده سیاسی ایران به شمار می‌روند

ترکیب جمعیتی ایران از نظر اتنیکی بسیار متکثر و پیچیده است؛ اما در میان همه گروه‌ها، ترک‌ها بزرگ‌ترین ملت غیرفارس زبان کشور به شمار می‌روند. بر اساس داده‌های میدانی، منابع خبری مستقل و تحلیل‌های نهادهای هویتی، جمعیت ترک‌های ایران در مجموع حدود ۴۰ میلیون نفر برآورد می‌شود که بیش از ۳۵ میلیون نفر آن را ترک‌های آذربایجانی تشکیل می‌دهند.

طبق نقشه‌های منتشرشده توسط تشکل‌های سیاسی فعال در حوزه هویت ترکی، نزدیک به ۱۵ میلیون ترک در محدوده جغرافیایی «آذربایجان جنوبی» (شامل استان‌های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان و بخش‌هایی از استان همدان، قزوین، البرز، قم و ساوه ) سکونت دارند. همچنین حدود ۲۰ میلیون ترک آذربایجانی در سایر نقاط ایران از جمله تهران، خراسان، خوزستان، اصفهان، فارس و سایر شهرها هستند. افزون بر این، نزدیک به ۵ میلیون نفر از سایر اقوام ترک‌زبان نظیر قشقایی‌ها، شاهسون‌ها، ترکمن‌ها و خلج‌ها نیز در ترکیب اتنیکی ایران حضور دارند.

اگرچه گروهی از فعالان سیاسی در چارچوب جغرافیای آذربایجان جنوبی خواستار تشکیل حکومت ملی هستند، اما در این برهه حساس تاریخی و سیاسی، ضروری است این گروه‌ها با ترک‌های سراسر ایران در یک صف قرار گیرند و منافع مشترک خود را در اولویت قرار دهند.

در این میان، حملات اخیر نظامی اسرائیل به ایران که با حمایت ایالات متحده و متحدان غربی همراه بوده و به کشته شدن فرماندهان ارشد نظامی انجامیده است، باید فراتر از یک درگیری نظامی ساده دیده شود. این حملات بخشی از طرحی گسترده‌تر برای بازطراحی ساختار قدرت در ایران است؛ ساختاری که ترک‌ها به دلیل جمعیت قابل توجه و نفوذ راهبردی در نهادهای نظامی، امنیتی و سیاسی، نقش بی‌بدیلی در آن ایفا می‌کنند.

حضور مؤثر ترک‌ها در بدنه نیروهای مسلح، سطوح کلیدی نهادهای امنیتی و فضای دانشگاهی و مدنی، آنان را به یکی از مهم‌ترین بازیگران سیاسی و اجتماعی کشور تبدیل کرده است. در چنین شرایطی، آگاهی و هوشیاری کشورهای همسایه، به‌ویژه اعضای جهان ترک، نسبت به تحولات داخلی ایران و موقعیت خاص ترک‌ها، اهمیت استراتژیک فراوانی دارد و نباید نادیده گرفته شود.

روی خط خبر