به مناسبت ۲۷ شهریور، سالروز وفات سید محمدحسین شهریار تبریزی
شهریار، شاعر بیداری و هویت: از حیدربابا تا تبریز و باکو

در دنیای ادبیات، برخی آثار فراتر از واژگان و قالبهای مرسوم میروند و به نمادی از هویت جمعی و آگاهی ملی تبدیل میشوند. «حیدربابایه سلام» اثر ماندگار سید محمدحسین شهریار، یکی از این آثار است. این منظومه صرفاً یک نوستالژی شاعرانه از دوران کودکی نیست؛ بلکه مانیفست یک هویت فرهنگی، بیانیهای از خودآگاهی زبانی و یک پل ارتباطی عمیق میان یک ملتِ تقسیمشده است. شهریار با آگاهی کامل از ریشههای خود، مدافع سرسخت هویت، فرهنگ و زبان ترکی آذربایجان و مردم آن بود.
شهریار در اوج شهرت خود در غزل فارسی، به یکباره مسیری متفاوت را برگزید: بازگشت به زبان مادری. این انتخاب نه یک کنارهگیری از ادبیات فارسی، بلکه یک حرکت استراتژیک و عمیق فرهنگی بود. در دوران او، زبان ترکی آذربایجانی در معرض خطراتی نظیر تحقیر، به حاشیه رانده شدن و حتی فراموشی قرار داشت. شهریار با سرودن «حیدربابایه سلام»، به این خطر پاسخ داد. او زبان مادری را از محدوده مکالمات روزمره و خانوادگی خارج کرد و آن را به ابزاری برای خلق یک شاهکار ادبی تبدیل نمود. این عمل، نشان داد که زبان مادری نه تنها یک ابزار ارتباطی، بلکه مخزن حافظه تاریخی، فولکلور، سنتها و هویت جمعی یک ملت است. شهریار با این کار، به جامعه آذربایجانی این پیام را منتقل کرد که اصالت فرهنگی آنها در زبان مادریشان نهفته است. او با این حرکت، به نوعی به «مقاومت فرهنگی» پرداخت و نشان داد که چگونه یک شاعر میتواند با استفاده از هنر خود، به صیانت از هویت قومی و زبانی بپردازد.
زبان مادری؛ ستون فقرات هویت
شهریار در دیوان ترکی خود، بارها به ستایش زبان مادریاش پرداخته و آن را «دوستداشتنیترین» زبان خوانده است. این عشق صرفاً یک احساس نوستالژیک نیست، بلکه برآمده از یک آگاهی عمیق فرهنگی است.
تورکون دیلی تک، سئوگیلی ایستکلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز
او غرور زبانی خود را آشکار میسازد و حتی به شاعران فارسیزبان هشدار میدهد که بخش قابل توجهی از غنای زبان فارسی، مدیون وامگیری از واژگان و ضربالمثلهای ترکی است. این نگرش، با دیدگاههای نظریهپردازان زبانشناس فرهنگی همخوانی دارد که معتقدند زبان، تنها وسیلهای برای انتقال معنا نیست، بلکه ساختاردهنده تفکر، هویت و جهانبینی یک جامعه است. شهریار با تاکید بر «فولکلور بینظیر آذربایجان»، اهمیت روایتهای شفاهی، قصهها، لایلاییها و اوخشامالار را به عنوان ستون فقرات هویت فرهنگی یک ملت به رسمیت میشناسد. بیتی چون:
تورکو واللاه آنالار اوخشاغی، لایلای دیلیدی
دردیمی من بو دوا ایله مداوا ائلهدیم
به زیبایی بیان میکند که زبان ترکی، با لالاییها و اوخشاماهای مادرانه، در حکم مرهمی برای دردهای فردی و جمعی اوست. این زبان، نه تنها ابزاری برای بیان عواطف، بلکه خودِ عاطفه و هویت است.
شهریار صرفاً به بیان احساسات و نوستالژی بسنده نمیکند. او در برابر ظلم و بیداد نیز ساکت نیست. در بیتی که به آن اشاره شده است:
تورکونون جانینی آلمیشدی حیاسیز طاغوت
من حیات آلدیم اونا، حق اوچون احیا ائلهدیم
شهریار به صراحت از حکومت پهلوی سخن میگوید که «جان زبان ترکی» را گرفته بود. او خود را به عنوان شاعری معرفی میکند که با شعرش به این هویت مرده، حیات دوباره بخشیده است. این بیت، نشاندهنده تعهد عمیق شهریار به هویت ملی و زبانی خود و ایستادگی در برابر ستم و ظلم است. او شعر را نه فقط برای بیان زیباییها، بلکه برای احیای هویت و دفاع از حق به کار میگیرد. این رویکرد، شهریار را از یک «شاعر درباری» یا «شاعر صرفاً عاشقانه» متمایز میکند و او را به یک «شاعر متعهد» تبدیل میسازد.
درد مشترک و آرمان مشترک؛ از تبریز تا باکو
آنچه شهریار را از یک شاعر عادی متمایز میکند، نگاه فراملی و فراگیر اوست. او در اشعار ترکی خود، به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز میپردازد و درد «آذربایجان» را فریاد میکند. این «آذربایجان» در نگاه شهریار، صرفاً یک نام جغرافیایی نیست؛ بلکه نمادی از یک ملت واحد است که با مرزهای سیاسی تقسیم شده است. اشعاری چون «آذربایجان» و بیتهایی که در ادامه میآید، نشاندهنده همین نگاه است:
سازیمین غملی سیملرینده منیم
باکینین باشقا بیر ترانهسی وار
سینهمین دار خرابهسینده درین
بو جواهرلرین خزانهسی وار
سن کیمی قارداش اؤز قارینداشینی
آتماییب، اؤزگه کیمسه توتمایاجاق
قوجا تبریزده یوزمین ایل گئچسه
باکی قارداشلارین اونودمایاجاق
گون او گوندور کی حق یولون دوزهلر
اوندا بیزده دوزو، دوزه قوشاریق
آییرانماز بیزی او گون شمشیر
ابدی وصل اوچون قوجاقلاشاریق
در این ابیات، شهریار از مردم آذربایجان شمالی به عنوان «برادر» یاد میکند و تاکید میکند که هیچگاه این برادری فراموش نخواهد شد. او با زبانی عاطفی و در عین حال قاطع، بر پیوند ناگسستنی میان دو سوی رود ارس تاکید میکند:
گؤزیاشیمسان آی آراز، قویما گؤزوم باخسادا گؤرسون
نه یامان پرده چکیبسن ایکی قارداش آراسیندا
رود ارس را نمادی از غم و جدایی میداند. این رود، که به دلیل قراردادهای سیاسی به عنوان یک مرز طبیعی درآمده است، در شعر شهریار به پردهای غمگین تبدیل میشود که دو برادر را از هم جدا کرده است. این تصویرسازی، در عمق خود یک اعتراض فرهنگی به شرایط سیاسی و تاریخی است که منجر به تجزیه یک ملت واحد شده است.
آنام تبریز منه گهواره ده سؤیلردی یاوروم بیل
سنین قالمیش او تایدا خاللی – تئللی بیر خالان واردیر
اونو بیزدن آییردی روزگارین سازی ناسازی
اونونچون سیزلارام هر یئرده گؤرسم سازچالان واردیر
در اشعار شهریار، باکو و گنجه تنها نامهای یک شهر نیستند، بلکه نمادهای آرزوی وحدت و نمادهای یک هویت مشترک هستند:
سانکی باکینی، گنجهنی وئردین منه قارداش
تاپدیم ائلیمی – آرخامی، قوربان سنه قارداش
کشف و دیدار مجدد با برادران آن سوی مرز را به مثابه یافتن باکو و گنجه میداند. این تعبیر، نشاندهنده عمق عشق و تعلق خاطر او به آذربایجان شمالی و مردم آن است. او این دیدار را به منزله یافتن «ائل» (ایل و تبار) و «آرخا» (پشت و پناه) خود میداند. این واژگان، عمیقاً در بافت فرهنگی و اجتماعی آذربایجان ریشه دارند و شهریار با استفاده از آنها، به یک ارتباط عاطفی قدرتمند با مخاطبانش دست مییابد.
تبریز و تهران؛ جایگاه تبریز در قلب شهریار
در ابیاتی که شهریار «تبریز» را با «تهران» مقایسه میکند، عمق تعلق خاطر او به شهر زادگاهش و هویت آذربایجانیاش آشکار میشود:
«رستم» باکیدان سویله منه، جان سنه قوربان
تبریز سنه لایق نهدی؟ تهران سنه قوربان!
در این ابیات، او باکو را به مثابه «جان» خود میداند و در مقابل، تهران را که نماد مرکزیت قدرت و فرهنگ رسمی است، به «باکو» فدا میکند. این تعبیر، یک اظهار نظر ساده نیست؛ بلکه نشاندهنده اولویتبندی فرهنگی و هویتی اوست. شهریار، در مقایسه میان تبریز و تهران، تبریز را به عنوان کانون هویت و اصالت خود برمیگزیند و آن را بر پایتخت و نماد فرهنگ غالب ترجیح میدهد.
تهرانین غیرتی یوخ شهریاری ساخلاماغا
گلمیشم تبریزه تا یاخشی یامان بللهنسین
این نگرش، از منظر جامعهشناسی نیز قابل تحلیل است؛ چرا که نشاندهنده قدرت هویت قومی در برابر فشارهای هویتی غالب است.
شهریار از دل و جان به آذربایجان آن سوی ارس نیز عشق میورزد و بارها برادران آذربایجانیاش را تنها یار و یاور خود دانسته و از آنها امید رهایی و آرزوی آزادی را دارد:
چوخ «باکیدان فنار گلیر» اوخوردوق
سون «اودما یانار گلیر» اوخوردوق
گؤر «باشیما نهلر گلیر» اوخوردوق
ایندی دویدوم، اوندا گلیرمیش فنار
سون گلهجکمیش اودما بیر یانار
قارداش یئنه سنسن کی دالیمدا دایانیبسان
قارداش یاتا بیلمزسه، اویوبکن، اویانیبسان
من هر اودا یانمیشسام، اونا سن ده یانیبسان
یاد قارداش اولانماز بیزه، قارداشدا یاد اولماز
قلبیم سن ایله شاد اولو، سن سیزده شاد اولماز
سید محمدحسین شهریار را نمیتوان تنها یک شاعر عاشق و غزلسرا دانست. او با درک عمیق از هویت و زبان، به احیای اصالت ترکی پرداخت. از منظومه «حیدربابا» که پل ارتباطی با گذشته و ریشههاست، تا اشعار حماسی و سیاسیاش که صدای مظلومیت و آرزوی وحدت آذربایجان است، شهریار همواره بر هویت ترکی خود و عشق بیحدش به آذربایجان شمالی تاکید کرده است. او شاعری بود که با سلاح قلم، نه تنها به عشقهای زمینی، بلکه به هویت، زبان و مردمش پرداخت و میراثی را بر جای گذاشت که امروز نیز زنده و پویاست. شهریار به ما یادآوری میکند که شعر میتواند فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی عمل کند و به پلی برای پیوند قلبها و احیای هویتهای فراموششده تبدیل شود.