ایران و ایرانیت؛ تداوم یک ایدئولوژی یا عبور به سوی تکثر
ایران، نامی آشنا در جغرافیای سیاسی خاورمیانه است؛ سرزمینی با ملتها، زبانها و فرهنگهای گوناگون. اما ورای این جغرافیا، مفهومی به نام ایرانیت طی قرن گذشته شکل گرفته که به تدریج به یک ایدئولوژی سیاسی-فرهنگی تبدیل شده است. آنچه امروز به عنوان ایرانیت شناخته میشود، دیگر صرفاً تعلق به یک سرزمین نیست؛ بلکه پروژهای ایدئولوژیک است که با هویت ملی فارسی گره خورده و اهداف خاصی را دنبال میکند.
ایرانیت امروز نه تنها هویت مشترک برای همه ساکنان این سرزمین نیست، بلکه ابزار سرکوب هویتهای غیرفارس و انکار تکثر طبیعی این جغرافیاست. این مقاله تلاشی است برای تحلیل ریشههای تاریخی و سیاسی این مفهوم و ارائهی راهکار برای عبور از آن به سوی جامعهای چندملیتی و عادلانه.
ایران: جغرافیای متکثر، نه یک ملت یکپارچه
نگاهی به تاریخ ایران نشان میدهد که این سرزمین همواره محل زیست ملتها و فرهنگهای گوناگون بوده است. آزربایجانیها، کردها، عربها، بلوچها، ترکمنها، گیلکها، مازنیها و بسیاری دیگر، با زبانها، سنتها و تاریخهای مستقل خود، این جغرافیا را شکل دادهاند.
تا پیش از قرن بیستم، ایران بیشتر یک امپراتوری چندملیتی بود که اقوام مختلف در قالب ایالات و مناطق نیمهمستقل اداره میشدند. اما با ظهور مفهوم دولت-ملت مدرن در قرن بیستم و قدرتگیری حکومت پهلوی، تلاش برای یکدستسازی فرهنگی و زبانی آغاز شد.
شکلگیری ایدئولوژی ایرانیت؛ از رضاشاه تا امروز
ایدئولوژی ایرانیت عملاً از زمان رضاشاه پهلوی شکل رسمی به خود گرفت. شعارهایی چون «یک ملت، یک زبان، یک پرچم» به عنوان اصول سیاستهای هویتی دولت پهلوی تثبیت شد.
هدف این پروژه، ساختن یک ملت یکپارچه فارسمحور از دل یک جامعهی ذاتاً چندملیتی بود. نتیجه این سیاستها عبارت بود از:
• سرکوب زبانهای غیرفارسی؛ ممنوعیت آموزش و حتی صحبت کردن به زبانهای محلی.
• تحریف تاریخ؛ بازنویسی تاریخ ایران به نفع روایت فارسی و تحقیر تاریخ ملتهای دیگر.
• تمرکزگرایی شدید؛ تمرکز همه منابع و تصمیمگیریها در پایتخت و حذف خودگردانیهای محلی.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ و استقرار جمهوری اسلامی، گرچه شعارهای مذهبی جایگزین ناسیونالیسم پهلوی شد، اما جوهرهی پروژه ایرانیت تغییر نکرد. حکومت جدید نیز ایران را نه به عنوان مجموعهای از ملتهای برابر، بلکه به عنوان «امت واحده اسلامی» بازتعریف کرد؛ امتی که در واقع تحت سلطهی زبان و فرهنگ مرکز (تهران و فارس) قرار داشت.
ایرانشهری؛ بازتولید ایدئولوژی به شکل مدرن
در سالهای اخیر، ایدئولوژی ایرانیت شکلی مدرنتر و پیچیدهتر به خود گرفته است. پروژهای که امروز با عنوان ایرانشهری مطرح میشود، تلاشی است برای بازتعریف تاریخ و فرهنگ ایران بر مبنای یک روایت واحد و منسجم که مرکز آن، هویت فارس است.
ایرانشهری، با بهرهگیری از مفاهیم فلسفی و تاریخی، تلاش میکند تنوع ملی و زبانی ایران را زیر سایه یک «تمدن مشترک ایرانی» قرار دهد؛ تمدنی که عملاً بازسازیشده و جعلی است و تاریخ واقعی ملتهای دیگر را نادیده میگیرد.
این پروژه، دقیقاً همان سیاستهای گذشته را با زبانی مدرنتر و «فرهیختهتر» تکرار میکند؛ اما نتیجه همان است: انکار تکثر و تداوم مرکزگرایی.
بحران امروز؛ تضاد میان ایران بهعنوان جغرافیا و ایرانیت بهعنوان ایدئولوژی
امروز بحران ایران بیش از هر چیز یک بحران هویتی است. ملتهای غیرفارس در این جغرافیا، خود را در چارچوب پروژهی ایرانیت نمیبینند. آنان زبان خود را دارند، تاریخ مستقل خود را دارند و حق تعیین سرنوشت برای خود قائل هستند.
ادامهی این مسیر مرکزگرایانه، تنها نتیجهاش افزایش شکاف ملی و نهایتاً حرکت ملتها به سمت استقلال و جدایی خواهد بود.
مشکل ما ایران بهعنوان جغرافیا نیست؛ مشکل ما ایرانیت بهعنوان ایدئولوژی است.
راه عبور؛ بازگشت به تکثر، احترام به حقوق ملتها
برای خروج از این بحران، راهی جز بازگشت به حقیقت تاریخی این جغرافیا وجود ندارد: ایران، کشوری چندملیتی و چندفرهنگی است و تنها با احترام به این واقعیت است که میتواند ادامه حیات دهد.
راهکارها:
۱٫ پذیرش رسمی چندملیتی بودن ایران؛ پایان دادن به انکار ملتهای دیگر.
۲٫ حق آموزش و رسمیت یافتن زبانهای ملتهای مختلف.
۳٫ ایجاد نظام فدرال و خودگردانی مناطق ملی؛ بازگرداندن قدرت به مردم هر منطقه.
۴٫ بازنویسی تاریخ بر مبنای واقعیتهای چندفرهنگی و چندزبانی ایران.
نتیجه اینکه ایران و ایرانیت، دو مفهوم متفاوتاند. ایران میتواند یک سرزمین مشترک برای ملتهای گوناگون باشد؛ اما ایرانیت به عنوان یک ایدئولوژی مرکزگرا و فارسمحور، دشمن این تکثر است.
اگر خواهان ایرانی متحد و انسانی هستیم، باید از ایدئولوژی ایرانیت عبور کنیم و به سوی ایرانی چندملیتی و دموکراتیک حرکت کنیم. در غیر این صورت، آینده این سرزمین چیزی جز جدایی، بحران و فروپاشی نخواهد بود.
انتخاب با ماست؛ یا عبور به سوی تکثر و عدالت، یا تداوم ایدئولوژی و فروپاشی.