«رستاخیز» پهلوی تا «رستاخیز» جمهوری اسلامی
دو رستاخیز باستانگرایانه و دو سرنوشت یکسان؟!

👤مجید جوادی آراز
در تاریخ معاصر ایران، واژهی «رستاخیز» دو بار با هیاهو و ادعاهای بلندپروازانه بر سر زبانها افتاد: نخست در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، با تشکیل حزب واحد «رستاخیز ملت ایران»، و بار دیگر در دوران جمهوری اسلامی، با پرتاب و نمایش تبلیغاتی موشک موسوم به «رستاخیز» که آن را گامی در مسیر «قدرت جهانی ایران» خواندند.
اما ورای فاصلهی زمانی و تفاوت ظاهری این دو پدیده، هر دو از یک ریشهی فکری مشترک تغذیه میکنند: باستانگرایی پارسمحور و رؤیای احیای امپراتوری از دسترفته — ذهنیتی که در هر دو نظام، با پوششی متفاوت اما با محتوایی مشابه موجود است.
رستاخیز اول: حزب واحد برای ملت بیصدا
در اسفند ۱۳۵۳، محمدرضا شاه پهلوی حزب رستاخیز ملت ایران را با هدف «وحدت ملی» و «پیشرفت شاهنشاهی» تأسیس کرد و گفت:
«هر کس عضو این حزب نیست، ایرانی نیست و باید کشور را ترک کند.»
این فرمان بهسرعت احزاب دیگر را منحل و جامعه را به سکوت سیاسی واداشت. حزب رستاخیز نه مظهر بیداری ملت، بلکه ابزار کنترل آن شد. در عمل، این حزب تلاشی بود برای تحکیم سلطنت و گسترش اندیشهی نژادپرستانهی «ایران بزرگ آریایی» در قالب نوسازی اجباری، تمرکزگرایی و حذف چندصدایی.
اما نتیجه، برخلاف انتظار شاه، فروپاشی نظام سیاسی و انفجار اجتماعی در کمتر از چهار سال بود. رستاخیز پهلوی، بهجای بازسازی ایران، به پایان مشروعیت و فروپاشی نظام سلطنتی انجامید.
رستاخیز دوم: موشک قارهپیما در آسمان بحران
نیمقرن پس از آن تجربه، جمهوری اسلامی نیز از همان نام و همان روحیهی بلندپروازانه برای نمایش قدرت استفاده کرد. در شهریور ۱۴۰۴ (سپتامبر ۲۰۲۵)، رسانههای وابسته به حکومت از آزمایش موشک جدیدی با نام «رستاخیز» خبر دادند؛ موشکی که به ادعای آنان، قارهپیما و حامل فناوریهای راهبردی نوین است.
هرچند هیچ نهاد بینالمللی یا مرجع فنی مستقل این ادعا را تأیید نکرد، اما تبلیغات رسمی حکومت آن را نماد «قدرت نوین ایران» خواند — گویی قرار است با پرتاب یک موشک، شکستهای سیاسی، تحریمهای اقتصادی و فروپاشی اجتماعی جبران شود.
این آزمایش در شرایطی انجام شد که رژیم جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل لطمهی شدیدی خورده است، استراتژی محور مقاومت فروریخته است و با بحران معیشت و افول اقتصادی با بازگشت مکانیسم ماشه رقم در حال افزایش است.
در چنین شرایطی، رژیم جمهوری اسلامی با رونمایی از «رستاخیز دوم» سعی کرد هم نشان دهد که اقتدار نظامی خود را حفظ کرده است و هم بر بازگشت به باستانگرایی سبک پهلوی در راستای بازسازی رؤیای امپراتوری پارسی در قرن بیستویکم صحه گذاشت.
با این حال در شرایطی که رژیم جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه مناطق مسکونی اسرئیل را با موشکهای بالستیک هدف قرار داده است و نشان داده است از دادن پهپادهای خود به روسیه برای هدف قرار دادن زیرساختهای غیر نظامی در جنگ سرنوشت ساز اوکراین، که در اصل جنگ روسیه با ناتو می باشد، ابایی ندارد، آزمایش موشک قاره پیمایی که قابلیت هدف قرار دادن اروپا و شاید آمریکا را دارد موضوعی نیست که غرب به راحتی از کنار آن بگذرد.
ذهنیت مشترک باستانگرایی پارسی و ستیز با واقعیات تاریخی ایران: تکرار یک سرنوشت؟!
چه در دوران پهلوی و چه در جمهوری اسلامی، پروژهی «رستاخیز» بر پایهی تفکری شکل گرفت که واقعیت تاریخی «ممالک محروسه» و سیستم «ایالات و ولایات» را نادیده میگیرد و ایران را میراث انحصاری «تمدن پارسی» میپندارد.
در حزب رستاخیز، این تفکر با شعار «شاه، میهن، حزب» و سرکوب زبانها و هویتهای ملی بروز یافت؛
در موشک رستاخیز، با شعار «اقتدار ایران اسلامی» اما در همان چارچوب نژادپرستانه و ضد مردمی ادامه یافته است.
در هر دو، «رستاخیز» بهجای بازسازی جامعه، به ابزار توجیه تمرکز قدرت بر اساس توهمات باستانگرایانه بدل شد.
رستاخیز اول در زمین سیاست شکل گرفت و با سقوط شاه پایان یافت؛
رستاخیز دوم در آسمان موشک پرتاب شد، اما سؤال این است که آیا همان سرنوشت محتوم را خواهد داشت؟!
آیا رستاخیز دوم نیز مانند رستاخیز اول، ماشهی سقوط را خواهد چکاند؟!
در ظاهر، پنجاه سال میان دو رستاخیز فاصله است، اما در معنا، یک خط ممتد استبداد، نژادپرستی و خودبزرگبینی در هر دو امتداد دارد.
رستاخیز پهلوی، نماد پایان دوران شاه شد؛
رستاخیز جمهوری اسلامی نیز نماد پایان دورانی دیگر خواهد بود؟!