آراز نیوز

ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان

دیرنیش
چهارشنبه ۹ام مهر ۱۴۰۴
آخرین عناوین
شما اینجا هستید: / تیتر یک / صدای بمب ساعتی در زیر نظام شوونیستی ایران بلندتر می‌شود

صدای بمب ساعتی در زیر نظام شوونیستی ایران بلندتر می‌شود

صدای بمب ساعتی در زیر نظام شوونیستی ایران بلندتر می‌شود
27 سپتامبر 2025 - 19:15
کد خبر: ۶۷۹۷۳
تحریریه آرازنیوز

👤 سعید عزیزی

نزدیک به صد سال است که ملت‌های غیرِ فارس در ایران تحت ستم قرار داشته‌اند و بخش‌هایی از هستی و هویت خود را از دست داده‌اند. در چهل سال اخیر این فشار شدت یافته و با پیشرفت تکنولوژی و افزایش سطح آموزش، سرعت آسیمیلاسیون هم شتاب بیشتری گرفته است. نیروهای غیرِ فارس و ملیت‌های تحت ستم همواره بر برابری حقوق ملت‌ها تأکید کرده‌اند و هشدار داده‌اند که ادامهٔ سیستم کنونی ایران به ویرانی گسترده کشور خواهد انجامید. هنوز گروه‌هایی هستند که چندملیتی بودن ایران را نفی می‌کنند، بر تک‌زبانی کشور اصرار دارند و حقوق ملیت‌های غیرِ فارس را انکار می‌کنند؛ از حقوق زبانی برابر سر باز می‌زنند و پیشنهادات فدرالی را رد می‌کنند. همهٔ این‌ها زمینه‌ساز افزایش تنش، فاصله‌گیری ملت‌ها از یکدیگر و نزدیک شدن ایران به فروپاشی است.

وضعیت در منطقه و موقعیت جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که رویدادهای مهمی در ماه‌ها و سال‌های آینده رخ خواهد داد. اگر واقع‌بینانه به آرایش نیروهای سیاسی منطقه و ایران توجه نکنیم، خطر ناآرامی و بی‌ثباتی داخلی جدی است. بنابراین نیروهای مخالف جمهوری اسلامی باید اوضاع را واقع‌بینانه رصد کنند و راه‌حل‌های عقلانی پیش بگیرند؛ انکار واقعیت‌ها کمکی به ثبات نخواهد کرد. برعکس، نادیده گرفتن واقعیت‌های اجتماعی امروز ایران، در بهترین حالت به بی‌ثباتی و در بدترین حالت به جنگ داخلی و از هم‌گسیختگی کشور خواهد انجامید. درگیری نظامی و جنگ خانمان‌سوز، آیندهٔ همهٔ ملیت‌ها و مردم ایران را به خطر می‌اندازد.

برای جلوگیری از چنین فاجعه‌ای، راه عاقلانه پذیرش واقعیت‌های عینی جامعه است: حتی اگر جمهوری اسلامی بدون درگیری نظامی و مسالمت‌آمیز کنار گذاشته شود، جای آن باید حکومتی متشکل از تمامی نیروهای سیاسی و نمایندگان ملیت‌های ساکن در ایران قرار گیرد تا بتوانند در کنار هم کشور و آینده‌ای مشترک را بسازند. کسانی که واقعیت‌های جامعه را نادیده می‌گیرند، نه‌تنها ایران را نمی‌فهمند، بلکه چشم‌انداز منطقه و دنیا را نیز نادیده می‌گیرند.

تجزیهٔ امروز ایران به نفع هیچ‌یک از ملیت‌های ساکن در کشور نیست؛ امروزه به‌رسمیت‌شناختن استقلال ملیت‌ها در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای بسیار دشوار است. نمونه‌هایی مانند فلسطین، قبرس، کوزوو، تایوان و کاتالونیا نشان می‌دهند که حتی با وجود حمایت‌های داخلی و بین‌المللی قوی، دستیابی به استقلال سخت و گاه ناممکن است. استقلال واقعی معمولاً نیازمند توافقات داخلی و بین‌المللی است. نبود دموکراسی، کشمکش‌های قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی این دشواری‌ها را تشدید کرده و مانع شده که ایدهٔ «حقوق برابر ملت‌ها» و حق ملت‌ها در تعیین سرنوشت خویش به‌طور عمومی پذیرفته شود.

ما استقلال را زمانی می‌خواهیم که حصول آن برای ملت ما سعادت بیشتری نسبت به یک نظام فدرال فراهم کند. به‌خاطر سیاست‌های شوونیستی جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی‌ها، ملت ما دچار مهاجرت اجباری و پراکندگی جغرافیایی شده است. بنابراین نیاز داریم با هماهنگی، سازماندهی و جذب نیروهای خود رابطه ملت خود را که در سراسر ایران پراکنده هستند تقویت کنیم تا در تمامی نقاط ایران بتوانیم رابطه‌ای ارگانیک، ملی، دموکراتیک و فرهنگی با ملت خود و دیگر ملت‌ها برقرار کنیم؛ رابطه‌ای که بر پایهٔ احترام متقابل و زندگی مشترک استوار باشد.

استقلال ملت‌ها و ایجاد مرزهای نو بدون آگاهی‌بخشی و پذیرش متقابل ممکن نیست؛ اگر مرزها و حقوق ملیت‌ها شناسانده نشود، اگر توافقی در این زمینه حاصل نشود، نه‌تنها ثبات سیاسی تضمین نمی‌شود، بلکه ناآرامی و بی‌ثباتی گسترده‌تری در کل ایران به‌وجود خواهد آمد که به نفع هیچ‌کس نیست. پس از صد سال استبداد، به‌خصوص پنجاه سال اخیر تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، ایران دهه‌ها از پیشرفت بازمانده و حتی دچار عقبگرد تاریخی شده است. برای جبران این عقب‌ماندگی نیازمند حکومتی دموکراتیک و ثبات سیاسی‌ای هستیم که امکان توسعهٔ ملی را فراهم کند.

تنها ایران از بی‌ثباتی ایران آسیب نمی‌بیند؛ تمامی منطقه و همسایه‌های ایران تحت تأثیر بی‌ثباتی داخلی در ایران خواهند بود. منطقهٔ خاورمیانه سال‌ها جنگ و تروریسم تحمیلی ـ از جمله تروریسم دولتی ایران ـ را تجربه کرده است که توان ملت‌ها را تحلیل برده است. ما ظرفیت و توان یک جنگ یا درگیری قومی ـ ملی دیگری را نداریم. پس هشدار نمی‌دهیم تا تهدید کنیم؛ هشدار می‌دهیم تا بگوییم هوشیاری و عقلانیت در جهت منافع جامعهٔ ایران است. جامعهٔ ایران در پذیرش چندفرهنگی و چندملیتی بودن ظرفیت دارد؛ اگر این واقعیت پذیرفته نشود و سیاستمداران و مرکزگرایان شوونیست آن را نفی نمایند، دیر یا زود پیامدهای خطرناکی پیش خواهد آمد.

 

سخنی دربارهٔ سیاست ائتلاف نیروهای غیرِ فارس با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی

نزدیک به بیش از چهل و هفت سال است که جمهوری اسلامی به حیات ننگین خود ادامه داده است. در طول این مدت، مخالفین با روش‌ها و شیوه‌های مختلف سعی کرده‌اند علیه رژیم متحد شوند، ولی با وجود ظلم و سرکوب گسترده، نتوانسته‌اند ائتلاف عملی و پایدار تشکیل دهند. این شکست هم به طولانی شدن عمر رژیم کمک کرده و هم روحیهٔ اپوزیسیون را تضعیف کرده است.

عدم توافق میان مخالفین چند عامل دارد؛ اما عامل اصلی، درک نادرست ما از دموکراسی است. نبود دموکراسی در داخل ایران در طی دهه‌ها، تفکری استبدادی و خودمحور را در میان برخی و حتی همهٔ نیروهای مخالف پرورانده که مانع ائتلاف می‌شود. هر گروهی می‌خواهد دیدگاه خود را تحمیل کند و حاضر به مصالحهٔ واقعی نیست. در سه دههٔ اخیر جامعهٔ ایران از جهت طبقات و نیروهای سیاسی دچار قطب‌بندی شدید شده؛ اما مسئله صرفاً اختلاف چپ و راست نیست، بلکه افزایش تفکر ایرانشهری و ناسیونالیسم فارس در مقابل آگاهی تاریخی ملیت‌های غیرِ فارس است که تضاد اصلی را تشکیل می‌دهد.

در ایران امروز از سویی ایرانشهری‌ها و ناسیونالیسم فارس با نفی وجود دیگر ملت‌ها بر طبل «یک کشور، یک ملت، یک زبان» می‌کوبند و در سوی دیگر، ملیت‌های غیرِ فارس به کمک اینترنت، شبکه‌های اجتماعی، تشکیلات‌های سیاسی ـ فرهنگی خود و با دسترسی به منابع علمی و تاریخی، که آگاهی بیشتری به حقوق ملی خویش یافته‌اند، طلب برابرحقوقی می‌کنند. این رشد آگاهی باعث نگرانی نیروهای شوونیست شده است. آن‌ها با نادیده گرفتن چندملیتی بودن ایران و با دفاع از موقعیت برتر فارس، به‌جای تقویت جبههٔ مخالف نظام، به تضاد ملی دامن می‌زنند. برخی از نیروهای اپوزیسیون نیز با الفاظ یا عملکرد متفاوت، ماهیت این تضاد را تشدید می‌کنند.

سؤال مهم این است که ملیت‌های غیرِ فارس چگونه باید به خواسته‌های خود برسند؟ امروز برخی نیروهای چپ با شناخت چندملیتی بودن ایران و با حمایت از فدرالیسم رویکردی عقلانی نسبت به مسئله دارند؛ این موضع مثبت است. گروه‌های دیگری شاید به‌صورت لفظی حقوق به‌اصطلاح اقلیت‌ها را بپذیرند، اما در عمل با مرکزگرایی، دادن حقوق محدود به دیگر ملت‌های غیرِ فارس را پیشنهاد می‌کنند. همچنین بخش‌هایی از نیروهای هویت‌طلب سازمان‌یافته غیرِ فارس، با تجربهٔ چند دهه، برنامه‌هایی عملی و مبتنی بر حقوق بین‌الملل و منشور حقوق بشر ارائه می‌دهند؛ برخی از این نیروها از جایی که تحقق برابرحقوقی ملی و واقعی را در ایران امروز عملی نمی‌دانند، به استقلال گرایش دارند و برخی علیرغم تمامی دشواری‌ها در رسیدن به آن آرمان، یعنی برابرحقوقی ملی، همچنان به فدرالیسم و حقوق برابر ملی تأکید می‌کنند.

مشکل اساسی این است که بخشی از نیروهای فارس ـ که من آن‌ها را ایرانشهری می‌نامم ـ موجودیت ملیت‌های غیرِ فارس را به رسمیت نمی‌شناسند یا با برچسب‌هایی چون «تجزیه‌طلب» یا «غیرایرانی» آن‌ها را طرد می‌کنند. این رفتار مانع دیالوگ و توافق احتمالی مؤثر می‌شود. من بر این باورم که نیروهای فدرالیست غیرِ فارس خواهان فعالیت سیاسی در چهارچوب ایران و خواهان ثبات سیاسی پایدار هستند؛ به شرطی که نظام آینده حقوق برابر را تضمین کند. ساختار فدرالی می‌تواند تأمین‌کنندهٔ منافع ملی و حقوق شهروندی همهٔ ساکنان ایران باشد.

اگر بخواهیم با نیروهای فارس‌محور وارد ائتلاف شویم، باید شرط پذیرفتن حقوق بنیادین ملیت‌های غیرِ فارس ـ مثل تحصیل به زبان مادری، تقسیم عادلانهٔ قدرت سیاسی و تضمین حقوق ملی ـ را روشن و غیرقابل‌چشم‌پوشی قرار دهیم. اگر طرف مقابل اساساً این‌ها را قبول ندارد، وارد شدن به مذاکرات بدون چشم‌انداز، بیهوده خواهد بود.

در سیاست هیچ تضمینی صددرصدی وجود ندارد، اما باید چشم‌اندازی روشن از ائتلاف‌ها داشته باشیم. اگر همکاری با برخی نیروها نتواند به تثبیت حقوق ملی و دموکراتیک منجر شود، ورود به آن همکاری خطر تثبیت قدرت مرکزی غیردموکراتیک را برای دهه‌ها به همراه خواهد داشت. ما نباید رکاب‌زن این نیروها باشیم. بدون توافق با ملیت‌های غیرِ فارس، سرنگونی رژیم و ایجاد ثبات سیاسی در آیندهٔ ایران غیرممکن است. حتی اگر بر فرض محال سرنگونی جمهوری اسلامی با مداخلهٔ خارجی اتفاق بیفتد، اما ثبات سیاسی پس از جمهوری اسلامی فقط با مشارکت و توافق ملیت‌ها به دست خواهد آمد. اما ما نباید به‌دنبال نرمش غیرمنطقی باشیم. هرچقدر که ما خواسته‌هایمان را فروبنشانیم، مطمئناً آن‌هایی که دنبال هژمونی فارس‌محورند باز هم حقوق برابر را نخواهند پذیرفت. ما باید از اتحادهای موردی با نیروهای فارس استفاده کنیم، اما از خواسته‌های بنیادین خود یعنی برابری حقوق ملل، تحصیل به زبان مادری و تقسیم قدرت سیاسی کوتاه نیاییم. اگر طرف مقابل این حقوق را از بنیاد رد کند، ادامهٔ تعامل با آن‌ها جز اتلاف وقت نخواهد بود.

هرچه فشار جمهوری اسلامی بر ملیت‌های غیرِ فارس بیشتر می‌شود، آگاهی و سواد سیاسی ملت‌های غیرِ فارس افزایش می‌یابد. جمهوری اسلامی نه‌تنها نابودی ملیت‌ها را محقق نخواهد کرد، بلکه این عملکرد نظام ایران ممکن است به نابودی ساختار کشور بینجامد.

تجربهٔ انقلاب ۵۷ نشان داد که در خلأ قدرت سیاسی در مرکز، تشکیلات‌های ملی با توسل به آگاهی سیاسی نیروهای محلی و منطقه‌ای می‌توانند سریعاً قدرت‌های محلی را شکل دهند. بنابراین در فردای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران، دولت‌های محلی و ساختارهای منطقه‌ای خودبه‌خود پا خواهند گرفت؛ در آن مرحله است که مذاکرات برای نظام آیندهٔ ایران عملاً با آن ساختارهای تازه ایجادشده صورت خواهد گرفت. بنابراین تمامی اپوزیسیون در ایران باید از همین امروز برای آن آماده شوند. خواسته‌های ملیت‌های غیرِ فارس باید در مجلس مؤسس نظام آینده منعکس شود؛ اگر مجلس مؤسس این خواسته‌ها را نادیده بگیرد، مشروعیت آن زیر سؤال خواهد رفت و مصوبات آن مجلس امکان عملی شدن نخواهد داشت.

در پایان، اگر نظام آینده بر پایهٔ عدالت، حقوق و ساختارهای دموکراتیک نباشد، هر قانونی که بدون بازتاب واقعی مطالبات ملت‌ها تدوین شود، نخواهد توانست ثبات سیاسی پایداری در ایران آینده ایجاد کند. تجربهٔ صد سال گذشته در ایران نشان می‌دهد که نظام مبتنی بر سرکوب و تمرکز قدرت، هیچ‌گاه ماندگار و ثبات‌آفرین نبوده و نخواهد بود.

مهر ۱۴۰۴ / سپتامبر ۲۰۲۵

 

روی خط خبر