فاجعه دریاچه اورمیه؛
چرایی زخم عمیقی که فاشیسم بر پیکر آذربایجان وارد کرد

👤 مجید جوادی آراز
ویدئوهایی که از بادهای نمکی اطراف دریاچه اورمیه منتشر میشود هولناک است. بعد از خشک شدن کامل دریاچه، بادهای پاییزی نمک دریاچه را به شهرها و روستاهای اطراف پخش میکند. شهرها و روستاهایی که تا دو دهه قبل به آب و هوای خوب و طبیعت سرسبز مشهور بودند اکنون اسیر بادهای نمکی هستند که هیچ جانداری نمیتواند مدت زیادی در مقابل آن دوام بیاورد. غبار سفید مرگ اندک اندک بر روی مناطق وسیعی از آذربایجان میخوابد. شهرهای شرق دریاچه از جمله عجبشیر، آذرشهر و شبستر اولین قربانیان خشکاندن دریاچه اورمیه خواهند بود و کم نیستند کارشناسانی که هشدار دادهاند در آینده نه چندان دور تبریز غیرقابل اقامت خواهد بود.
عیسی کلانتری وزیر وقت کشاورزی و دبیر ستاد احیای دریاچه اورمیه میگوید ما از سال ۱۳۷۵ میدانستیم با این روش سدسازیها دریاچه تا ۱۳۹۵ خشک خواهد شد. حجم هشدارهایی که کارشناسان و حتی برخی مسئولان دولتی در دهههای ۷۰ و ۸۰ شمسی راجع به خشک شدن دریاچه اورمیه دادند به قدری زیاد است که اگر جمعآوری شوند بیش از یک کتاب خواهد بود. اعتراضات و مطالبات مردمی نیز از دهه ۸۰ شمسی شروع شد و به اشکال گوناگون تا کنون ادامه یافت. در شهریور ۱۳۹۰ اعتراضات شکل تظاهراتهای پیدرپی به خود گرفت و منجر به درگیریهای خیابانی خصوصاً در شهر اورمیه شد. در تیر ۱۴۰۱ نیز در شهر اورمیه اعتراضات خیابانی شکل گرفت. کمپینهای اعتراضی، فرهنگی، هنری و اجتماعی که با هدف مطالبه نجات دریاچه اورمیه شکل گرفت واقعاً گسترده و انبوه بوده است.
در دورههای ریاست جمهوری خاتمی و احمدینژاد هیچ اقدامی برای نجات دریاچه اورمیه انجام نگرفت. در دوره حسن روحانی بعد از اوج گرفتن اعتراضات مردمی در سال ۱۳۹۲ ستاد احیای دریاچه اورمیه تاسیس شد. بعد از مدتها بحث و جدل ۲۷ طرح احیا تدوین شد اما هیچکدام به طور کامل اجرا نشد. تنها طرحی که ادعا شد تا حدودی پیشرفت داشته است طرح تونل کانی سیب برای انتقال آب از رود زاب بود که آنهم متعاقباً ادعا شد دارای کاربرد نظامی بوده است و سپاه تحت پوشش نام دریاچه اورمیه با اهداف نظامی احداث کرده است. در واقع هیچ وقت بودجه ای جدی برای احیای دریاچه اورمیه پیش بینی نشد و ارقام سالیانه ای مانند ۲۵۰ میلیون دلار، ۴۷ میلیون دلار، ۷۶ میلیون دلار تلفظ شد که در مقایسه با حجم مشکل رقمی جدی محسوب نمی شود (مقایسه شود با ارقام چند میلیارد دلاری انتقال آب از دریاهای جنوب به اصفهان و یزد). البته همین رقم ها نیز معلوم نیست به چه میزان اختصاص یافت و آن میزانی که یافت کجا حیف و میل شد. در سالهای اخیر نیز بودجه مشخصی پیش بینی نشد و ستاد احیا نیز ملغی شد. در نهایت دریاچه اورمیه به طور کامل خشک شد.
هیچکس در این شکی ندارد که فاجعه خشک شدن دریاچه اورمیه برای آذربایجان مسئله مرگ و زندگی است. با انتشار ۸ الی ۱۰ میلیارد تن نمک موجود در بستر دریاچه اورمیه، حیات گیاهی و جانوری بخش بزرگی از آذربایجان، از آن جمله شهر تبریز نابود خواهد شد و حداقل ۵ میلیون نفر مجبور به مهاجرت به مناطق کویری مرکز ایران خواهند شد.
در حال حاضر در نتیجه مدیریت فاجعهبار رژیم جمهوری اسلامی تمام ایران درگیر بحران آب است. کمتر جایی در ایران وجود دارد که درگیر بحران و تنش آب نباشد. لذا ممکن است فرض شود شروع روند خشک شدن دریاچه اورمیه نتیجه مدیریت غلط بوده است. ولی تصور اینکه عدم تلاش برای احیای آن تصادفی و حاصل بیتدبیری بوده است سادهلوحانه خواهد بود. در واقع دریاچه با برخی طرحهای نه چندان سخت و پیچیده ولی تا میزانی هزینه بر مانند اصلاح الگوی کشت و آبیاری می توانست به وضعیت ثبات برسد.
بنا بر اطلاعات موجود، ارزش مادی فقط معادن طلا و مس آذربایجان، که نزدیک به ۵۰ درصد استخراج ایران میباشد سالانه بالغ بر ۱ میلیارد دلار است که به صورت خام از آذربایجان خارج میشود و هیچ عایدی برای آذربایجان جز نابودی محیط زیست و انواع بیماریها ندارد. طبق منابع خود جمهوری اسلامی حدود ۹۰ درصد آب حوزه دریاچه اورمیه برای کشاورزی مصرف میشود و در صورتیکه الگوی کشاورزی منطقه اصلاح شود، در آبی که برای کشاورزی مصرف میشود ۴۰ درصد صرفهجویی خواهد شد و این آب میتوانست دریاچه اورمیه را در حالت تعادل نگه دارد. آیا ممکن نبود بخشی از درآمد معادن آذربایجان برای اصلاح الگوی کشاورزی حوزه آبریز دریاچه اورمیه مصرف شود؟! البته که ممکن بود. همانگونه که با صرف هزینههای نجومی چندین میلیارد دلاری از دریاهای جنوب به کویرهای مرکزی ایران آبرسانی میشود. ولی این کار برای آذربایجان انجام نشد.
با وجود تصویر فوق چه کسی میتواند ادعا کند که در خشک شدن دریاچه اورمیه تعمد وجود نداشته است؟
ولی سؤال این است که رژیم جمهوری اسلامی چرا باید چنین کاری انجام دهد؟
در رژیمهای دیکتاتوری که ماهیت غیر مردمی و غیر پاسخگو دارند چنین اقداماتی دور از انتظار و بی سابقه نیست و با انگیزههای مختلف میتواند انجام شود. نمونههای بسیاری از آن را که در جهان اتفاق افتاده میتوان شمرد ولی دو موردی که برای افکار عمومی ما بیشتر آشناست خشکاندن دریاچه آرال و تبعید دستهجمعی ترکهای شبهجزیره کریمه توسط رژیم کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی میباشد که هر دو نتایج فاجعه باری به وجود آوردند. از قضا جمهوری اسلامی از نظر ذهنی شباهت زیادی به اتحاد جماهیر شوروی دارد.
سیاست جداسازی جغرافیایی جهان ترک یک سیاست قدیمی روسی است که در ترکستان (آسیای میانه) و آذربایجان شمالی (قفقاز جنوبی) تاریخ مفصلی اعم از مهاجرتهای های اجباری گسترده و جنگهای خانمان سوز دارد لیکن در حوصله این نوشتار نمیگنجد. بعد از سقوط آخرین دولت ترکتبار در ایران و به قدرت رسانده شدن ناسیونالیسم دیگرستیز فارسی (تاجیکی) توسط قدرتهای خارجی، حکومتهای مرکزی ایران همیشه به نحوی در پی اجرای بخش جنوبی سیاست مذکور بودهاند. یعنی مشخصاً جداسازی جغرافیایی ترکهای آذربایجان جنوبی، عراق عجم و سایر مناطق ایران از ترکیه. این سیاست بیشتر در قالب پروژه تغییر ترکیب جمعیتی و اداری منطقه غرب آذربایجان پیگیری شده است. ولی ظاهراً موضوع دریاچه اورمیه یک فرصت استثنایی را برای جریان شعوبی – ایرانشهری حاکم بر ایران به وجود آورده است.
یک سری تحولات زنجیروار، رژیم جمهوری اسلامی ایران را متقاعد کرده است که مسئله آذربایجان جنوبی و اتصال جغرافیایی آن به آذربایجان شمالی و ترکیه را تا دیر نشده باید حل کند. فروپاشی شوروی و استقلال آذربایجان شمالی و دولتهای ترکستان، جنگ اول قاراباغ، افزایش قدرت ژئوپلیتیک ترکیه، شکلگیری اتحاد سیاسی بین دولتهای ترک، جنگ دوم قاراباغ و پیروزی چشمگیر آذربایجان در این جنگ، اتحاد استراتژیک بین آذربایجان شمالی و ترکیه، موضوع زنگهزور و … تمامی این موارد باعث شده است که جنبش هویتخواهی ترکی در آذربایجان جنوبی، عراق عجم و سایر مناطق ایران با سرعت غیرقابل باوری گسترش یافته و معادلات سیاسی ایران را تحت تأثیر قرار دهد. به حدی که حتی در آخرین انتخابات ریاست جمهوری نمایشی و مهندسیشده رژیم، جناحهای سنتی اصلاحطلب و اصولگرا به کناری رفته و آرا بر حسب تعلقات ملیتی به صندوقها ریخته شد که در نوع خود بینظیر و نشانگر یک تغییر ژرف در الگوی انتخاب و رفتار سیاسی شهروندان ایران بود.
اینکه مقامات عالیرتبه رژیم مانند قاسم سلیمانی، علیاکبر ولایتی، روحانی و ظریف در اظهارات مختلفی ترکها را بیگانه و دشمن قلمداد کردهاند البته تصادفی نیست. چه، الگوی رفتاری رژیم جمهوری اسلامی نیز مؤید این طرز نگاه است و بازگشت بدنه رژیم به ملیگرایی فارسی (تاجیکی) سبک رضاخانی نیز جز در همین زمینه قابل ارزیابی نیست. الگوی رفتاری رژیم در مقابل مسئله ترک و بازگشت به ناسیونالیسم رضاخانی خود بحث مفصلی است که باید مستقلاً مورد ارزیابی قرار بگیرد.
از سویی نیز رژیم جمهوری اسلامی به دلیل ایرادات ساختاریاش در باتلاق انواع بحرانها از آب و برق گرفته تا ورشکستگی اقتصادی و مشروعیت سیاسی و جنگ با اسرائیل و آمریکا گرفتار شده است که آینده رژیم را با سؤالات جدی مواجه کرده است.
در چنین زمینهای است که جریان ایرانشهری – شعوبی حاکم بر ارکان رژیم احساس میکند باید تا کار از کار نگذشته فکری برای مسئله آذربایجان جنوبی به طور خاص و مسئله ترک به طور عام بکند. با اینکه مشکل جریان ایرانشهری – شعوبی در زمینه شکاف ملی فقط ترکها نیست و دیگر ملل تحت ستم مانند عرب، بلوچ، کرد و ترکمن نیز وجود دارند اما بر کسی پوشیده نیست که در این موضوع وزنه سنگین و تعیین کننده جمعیت دهها میلیونی ترکها میباشد که ۴۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند.
لذا برخی اتاق های فکر و کانون های قدرت رژیم فکر میکنند با کوچاندن اجباری حداقل ۵ میلیون از مردم آذربایجان، خصوصاً شهر تبریز به مناطق مرکزی ایران با بهانه خشک شدن دریاچه اورمیه میتوانند هم موضوع منطقه حائل با ترکیه را حل کنند و هم کانون خطر را متلاشی و یا حداقل سبکتر کنند. در روزهای گذشته در مطلبی که در رسانه ها منتشر شد مدیر مؤسسه آب دانشگاه تهران اظهار نظر کرد که جایی برای اسکان مردم آذربایجان در سایر مناطق ایران وجود ندارد. این نوع اخبار معمولاً از سوی ارگانهای امنیتی – اطلاعاتی با هدف تب سنجی جامعه منتشر می شوند. احتمالاً در آینده شاهد افزایش این نوع اخبار و مباحثات در راستای عادی سازی و عادت دادن قدم به قدم جامعه خواهیم بود.
قطعاً این سیاست جمهوری اسلامی نیز مانند دیگر سیاستهای آن کوتهبینانه و ابلهانه است. مسئله ترک در ایران نه تنها با چنین روش غیرانسانی و فاجعهباری حل و حتی سبکتر نخواهد شد بلکه این سیاست رژیم منجر به بحرانهای بسیار عمیقتر و پیچیدهتری خواهد شد که چهبسا مشکل را لاینحل خواهد کرد.
چهبسا اولین مقصد مهاجرت میلیونها آذربایجانی شهرهای تهران و کرج خواهد بود. شهرهایی که هماکنون خود از مشکلات ساختاری جدی، در رأس آن بحران آب رنج میبرند. آیا جمهوری اسلامی فکرش را کرده است که در صورت تحقق چنین مهاجرت بزرگی با چه بحرانهایی روبهرو خواهد بود و با کدام تدابیر و منابع از پس این بحرانها بر خواهد آمد؟ مضافاً اینکه هم اکنون نزدیک به نیمی از جمعیت تهران و کرج ترکتبار است و در صورت تحقق چنین مهاجرت بزرگی، ساختار اتنیکی تهران و کرج به میزان زیادی به نفع اتنیک ترک تغییر خواهد کرد. رژیم با این مسئله چه طور برخورد خواهد کرد؟ آیا پایتخت را به اصفهان منتقل کرده و از تهران به نفع ترکها عقبنشینی خواهد کرد؟
هنوز برای نجات دریاچه اورمیه دیر نشده است. ولی رژیم جمهوری اسلامی اگر باز به عناد خود ادامه دهد چهبسا فاجعه دریاچه اورمیه شروع دومینویی از اتفاقات و تحولات بزرگ در داخل ایران خواهد بود. در روزهای آینده مقاله ای در این خصوص به رشته تحریر در خواهم آورد.
ولی قطع یقین اینکه ملت ترک آذربایجان این خیانت بزرگ جریان ایرانشهری – شعوبی را فراموش نخواهد کرد و همراه با دیگر خیانتهایی که از طرف جریان مذکور دیده است برای روز حساب به یادداشت ضمیر خود خواهد نوشت.