پزشکیان، شکافهای درونقدرت و فرصت برای تمرکززدایی از کشور

👤 ابراهیم نفیسی
مرگ ابراهیم رئیسی بار دیگر اختلافات پنهان در درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی را برجسته کرد. در یکسو جبهه پایداری قرار دارد که خود را «انقلابی اصیل» میداند و در سوی دیگر بیت خامنهای که همچنان مرکز ثقل تصمیمگیری است. اگرچه جبهه اصلاحات را نیز نمیتوان نادیده گرفت اما باید اذعان کرد که این جریان سیاسی در رقابتهای درون قدرت در دهههای اخیر دچار اشتباهات محاسباتی شده که در نتیجه آن تا حد زیادی از سوی بیت رهبری تضعیف شد. اکنون با روی کار آمدن دولت مسعود پزشکیان، یک اصلاحطلب میانهرو، این معادله پیچیدهتر شده و پای یک متغیر تازه به میان آمده است. اگرچه هنوز این متغیر جدید نتوانسته جای پای خود را محکم کند در موقعیت شکننده قرار دارد اما احتمال تحکیم موضع مستقل خود را در رقابتهای بین بیت رهبری و جریان تندروی جبهه پایداری دارد.
– جبهه پایداری در برابر بیت خامنهای
پایداریها که ریشه در تفکرات مصباح یزدی دارند، سالهاست بیت خامنهای را به مصلحتاندیشی و سازش متهم میکنند. آنان بر مقاومت حداکثری و مبارزه بیامان با غرب تأکید دارند و رئیسی را نماد همین خط میدیدند. این جریان به شدت تندرو دارای عقاید آخرالزمانی و مخالف هرگونه اندیشههای توسعهمحور میباشند. پس از مرگ رئیسی تقابل این جریان با بیت رهبری و خامنهای تشدید شده است. زیرا این جریان تلویحاً و بعضاً صراحتاً سقوط هلیکوپتر رئیسی را نه یک اتفاق بلکه یک ترور ارزیابی کردند. نمونههای بسیاری برای این دعوی موجود است. اخیراً داماد ابراهیم رئیسی در شبکه ایکس از وی با عنوان «شهید ترور» یاد کرده که نشان میدهد این جریان میکوشد مرگ ابراهیم رئیسی را سیاسی و ایدئولوژیک جلوه دهند. در مقابل، بیت خامنهای مایل است مرگ رئیسی را یک حادثه عادی معرفی کند تا از ایجاد سرمایه سیاسی تازه برای پایداریها جلوگیری شود.
واقعیت این است که پایداری پایگاه اجتماعی گستردهای ندارد. در حال حاضر برای بسط این ادعا میتوان به نسبت رایهای ماخوذه حوزه رایگیری نمایندگان مجلس این جریان که در برخی موارد به پنج درصد هم نمیرسد رجوع کرد. اما با توجه به نفوذ این جریان در نهادهای بالادستی و در سایه مهندسی نظارت استصوابی تنوانسته است در مجلس حضور جدی داشته باشد. این جریان همچنین به واسطه نهادهای به اصطلاح مذهبی و فرهنگی که بودجه کشور را به خود اختصاص میدهند، دارای بنیه مالی قابل توجهی نیز هست. بیت خامنهای نیز از یک سو به حمایت آنها نیازمند است و از سوی دیگر، اجازه نمیدهد قدرت این جریان از حد معینی فراتر رود.
– پزشکیان؛ دولت میانه و شکننده
در چنین فضایی، دولت مسعود پزشکیان جایگاه متفاوت و پیچیدهتری دارد. او اصلاحطلبی میانهرو است که برخلاف بسیاری از چهرههای این جریان، هیچگاه وارد تقابل مستقیم با خامنهای نشد. همین احتیاط و روابط قدیمی راه را برای تأیید صلاحیت و در نهایت پیروزی او هموار کرد.
بیت خامنهای دولت پزشکیان را بیشتر یک ابزار موقت برای مدیریت بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و مذاکره با غرب میبیند تا یک پایگاه مستقل قدرت. خامنهای اگرچه نسبت به جبهه پایداری طرفدار کنار آمدن با غرب است؛ اما هیچ وقت خود را طرفدار جدی مذاکره نشان نداده است. وی به واسطه دولتهای روی کار آمده این هدف را دنبال کرده و هنگامی که نیاز به چرخش به طرف جبهه پایداری را حس کرده است به جبهه پایداری چراغ سبز نشان داده است تا برای تضعیف دولت مذاکرهکننده اقدام کند. جبهه پایداری که در دوران ابراهیم رئیسی در حال گسترش نفوذ و قدرت خود بود، پس از مرگ یا حذف او و با توجه به نزدیک شدن مسئله جانشینی خامنهای، رویکردی تقابلیتر در پیش گرفته است. دولت پزشکیان و شخص وی که به دلیل عدم داشتن سهم و نفوذ جدی در نهادهای قدرت جایگاهی شکننده دارد از سوی جبهه پایداری با رویهای تهاجمیتر روبرو میشود. در واقع تقابل غیرمستقیم جبهه پایداری با بیت رهبری به واسطه جایگاه شکننده دولت پزشکیان حاددتر شده است. جبهه پایداری در تقابل با پزشکیان در تبلیغات رسانهای و سیاسی با بدبینی به او مینگرد و دولتش را متهم به بازگرداندن اصلاحطلبان و نرمش در برابر غرب تلقی و معرفی میکند. این جریان به حدی رفتار تهاجمی با دولت پزشکیان اتخاذ کرده است که با جریان ایرانشهری نیز به صورت تاکتیکی همکاری میکند و مسئله جمهوری آذربایجان را نیز برای زدن دولت بکار میبرد.
در واقع پایداریها در حال حاضر هر اقدامی را که به تضعیف دولت پزشکیان منجر میشود انجام میدهند. به اعتباری دیگر، میتوان گفت که پزشکیان را دولتی کودتایی علیه دولت رئیسی میدانند که توسط بیت رهبری وارد عرصه شده تا مسئله جانشینی را به نفع بیت رهبری هدایت کند. با این حال، با توجه به پیشینه و موقعیت و پایگاه اجتماعی پزشکیان، وی حتی اگر خودش بخواهد نیز نمیتواند به طور کامل در جبهه بیت رهبری جای بگیرد. وی نه در اردوگاه بیت جای دارد و نه در کنار پایداریها و البته در بین اصلاحطلبان نیز به دلایلی نمیتواند جایگاه فصلالخطاب و رهبری کسب کند. بلکه وی در موقعیت شکنندهای میان دو قطب ایستاده است که میتواند به واسط پایگاه اجتماعی خاص خود رهبریت یک جریان دیگر را به دست بگیرد که در ادامه یادداشت به آن پرداخت میشود.
– بُعد و پایگاه ملی تورکها و فرصت جدید
وجه دیگر موقعیت پزشکیان، که میتواند پایگاهی اجتماعی برای اون تاسیس و وی را به عنوان یک جریان سیاسی قدرتمند وارد عرصه تقابلات دورن حاکمیتی کند دیدگاههای وی در مورد تمرکززدایی و فاصله نگرفتن وی با هویت تورکی و آذربایجانی اوست. برخلاف بسیاری از سیاستمداران مرکزگرا، او از هویت ملیاش (تورک آذربایجانی) فاصله نگرفته و حتی در سخنرانیهای عمومی به زبان تورکی صحبت میکند. این امر بخشی از جامعه تورک در ایران بهویژه آذربایجانیها را به این باور رسانده و یا رسانده بود که برای نخستینبار در سطح ریاستجمهوری، صدایی از میان خود دارند و میتوانند با حمایت از وی گامی برای بهبود وضعیت کشور بردارند.
این موقعیت پزشکیان در جایگاه اجرایی کشور برای تورکها تداعیکننده بوجود آمدن فرصتهایی بود. انتظاراتی چون افزایش سهم نخبگان تورک در مدیریت کشور، امکان طرح هرچند محدود مسائل فرهنگی و زبانی و جذب پروژههای اقتصادی و زیرساختی در استانهای آذربایجان و تورکنشین از جمله مواردی بود که با آمدن وی بر مستند قدرت اجرایی کشور متصور بود. اگرچه با گذشت زمان تردیدها در این تصورها شدت گرفته است اما هنوز در برخی طیفها امید برای تغییرات هرچند جزئی و یا احتمالی معطوف به آینده باقی است. همچنانکه برخی اظهارات اخیر وی پس از جنگ ۱۲ روزه از جمله ضرورت تفویض اختیارات ریاست جمهوری به استانداران امید این طیفها را افزایش داده است.
با این حال با توجه به این فرصتها موانع بزرگی نیز بر سر راه تغییرات ولو جزئی وجود دارد؛ بیت خامنهای اجازه نخواهد داد مطالباتی چون تمرکززدایی و تقسیم افقی قدرت در کشور چون تفویض اختیارات واقعی به استانداران انجام شود. زیرا این اقدامات در تقابل با سیستم توتالیتر و تمامیتخواه جمهوری اسلامی به مرکزیت بیت رهبری است. از سوی دیگر به وجود آمدن یک جریان سیاسی با مرکزیت آذربایجان و تورکها در کشور از سوی جبهه پایداری نیز به عنوان تهدید و رقیب جدید برداشت میشود. در همین راستا هر دو جناح بیت رهبری و پایداریها علیرغم رقابت شدید بر سر قدرت اجازه قدرتگیری یک جریان سوم به محوریت تورکها در کشور که خواستار دموکراتیزاسیون و تمرکززدایی هستند نخواهند داد. کمااینکه در مسئله لایحه کمیسیون آموزش مجلس، لایحه آموزش زبانهای ملیتها در مدارس با ایستادگی و مخالفت پایداریها روبرو شد. این جریان افراطی هرگونه تأکید بر هویت ملی ملتهای غیرفارس را با برچسبهای کلیشهای واگرایی همچون «تجزیهطلبی» و از بین بردن به اصطلاح یکپارچگی ایران سرکوب میکنند و همانطور که پیشتر نیز گفته شد برای مقابله با دموکراتیزه شدن کشور و تمرکززدایی از ساختار بیمار سیاسی ایران با جریان فاشیستی ایرانشهری نیز همقدم میشوند.
– خطر ابزارشدن و لزوم آگاهی حداکثری جریان دموکراسیخواه
با توجه به وضعیت پیچیده سیاسی ایران و ماهیت جمهوری اسلامی که با نارضایتیهای گسترده اجتماعی، تشدید تقابل جریانهای سیاسی بر سر قدرت و افزایش مداخلات نظامی روبهروست، ملل تحت ستم در ایران بهویژه تورکها که خواستار گذار از یک نظام توتالیتر به ساختاری دموکراتیک و فدرال هستند، باید مطالبات خود را بهصورت سازمانیافته و شفاف مطرح کنند. زیرا چه در مناسبات داخلی رژیم جمهوری اسلامی چه در مناسبات اپوزیسیون خطر استفاده ابزاری از پایگاه اجتماعی تورکها وجود دارد. در این یادداشت که تمرکز بیشتر بر روی مناسبات داخل نظام جمهوری اسلامی بود باید تاکید کرد خطر آن وجود دارد که این پتانسیل اجتماعی صرفاً بهعنوان «پایگاه رأی» برای پزشکیان استفاده شوند بیآنکه دستاوردی پایدار داشته باشند و بنابراین پس از گذار از جمهوری اسلامی و یا محتملا پس از رفع بحران از سر جمهوری اسلامی دولت پزشکیان کنار گذاشته شود و در این میان پتانسیل اجتماعی تورکها به صورت ابزاری استفاده و بینتیجه رها شود.
برای تورکها، چه در مناسبات قدرت رژیم و چه در صفوف اپوزیسیون، استراتژی درست آن است که مطالبات بهصورت شفاف بیان شود و از تقلیل افراطی حقوق سیاسی و فرهنگی در پوشش تاکتیک سیاسی پرهیز گردد. در داخل کشور استفاده از فرصت دولت پزشکیان میتوان در گام نخست با تجمیع نخبگان سیاسی و اداری معتقد به تمرکززدایی از ساختار بیمار کنونی، تحقق حقوق فرهنگی و زبانی ملیتها و پایبندی به حقوق شهروندی، در قالب یک حزب پیگیری و عملی شود. بنابراین نخبگان تورک در داخل برای نهادینه کردن یک جریان سیاسی جدی نباید تنها به حضور یک فرد تورک در رأس دستگاه اجرایی بسنده کنند؛ درغیر اینصورت حتی مسعود پزشکیان نیز در آینده ممکن است مغضوب مردم شده و مقصر برای پشت کردن به حقوق ملی تورکها و سایر ملل تحت ستم معرفی شود. بنابراین خود پزشکیان برای اینکه در تاریخ به عنوان یک فرد سیاسی که مورد استفاده ابزاری دو جناح بیت رهبری و پایداری معرفی نشود بهتر است در مقطعی حساس به پایگاه مردمی خود یعنی ملل تحت ستم به خصوص تورکها رجوع و تکیه کند. در این راه نخبگان تورک و ملل تحت ستم میتوانند در قالب یک حزب سیاسی با طرح مطالبات تقلیلنیافته اقدام موثری برای کنار زدن جناحهای ارتجاعی در قدرت و حتی اپوزیسیون بردارند. در همین چارچوب، برخی کنشگران سیاسی آذربایجانی همچون بابک چلبی نیز بر ضرورت سازماندهی و تأسیس یک حزب فراملی و فرا جناحی آذربایجانیها تأکید میکنند. او معتقد است که بدون ایجاد چنین تشکلی، تورکها نمیتوانند از ظرفیت حضور پزشکیان در رأس دولت بهرهبرداری کنند و بار دیگر به حاشیه رانده خواهند شد. از نگاه او، پزشکیان در غیاب حمایت سیستماتیک و سازمانیافته آذربایجان، صرفاً به ابزاری در دست تمامیتخواهان بدل خواهد شد و هیچ تضمینی برای تحقق حقوق زبانی، فرهنگی و اجتماعی تورکها وجود نخواهد داشت.
امروز ساختار قدرت در جمهوری اسلامی سه ضلع اصلی دارد: بیت خامنهای بهعنوان مرکز اصلی، جبهه پایداری بهعنوان جریان تندرو و دولت پزشکیان در موقعیت بالانسکننده. در این میان، جامعه تورک متشکل از نخبگان میتوانند از حضور پزشکیان بیشترین بهره را ببرند، به شرط آنکه هوشمندانه و مستقل عمل کنند و با پرهیز از رفتن به زیر چتر جریان سیاسی دیگر به ابزار یک بازی سیاسی دیگر تبدیل نشوند.