فدرالیسم آخرین شانسی است که ملل تحت ستم به ایران میدهند

👤 گؤکتورک تبریزلی، عضو کمیته دانشجویی تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان (دیرنیش)
در طول یک قرن گذشته، حکومتهای پیاپی در ایران، همگی در یک اصل اشتراک داشتهاند: تمرکز قدرت در پایتخت و انکار هویتهای متنوع ملی، زبانی و فرهنگی ساکنان این سرزمین. در این میان، ملل غیرفارس نه تنها از مشارکت عادلانه در ساختار قدرت سیاسی محروم بودهاند، بلکه به شکلی سیستماتیک مورد سرکوب زبانی، فرهنگی و سیاسی قرار گرفتهاند.
آذربایجان جنوبی، کردستان، الاحواز، بلوچستان و تورکمنصحرا هر یک به نحوی قربانی پروژهی «یکسانسازی ملی» و نسلکشی فرهنگی بودهاند.
در چنین شرایطی، فدرالیسم نه یک پروژه تجزیهطلبانه، بلکه آخرین امکان باقیمانده برای حفظ همزیستی مسالمتآمیز در چارچوب یک ساختار سیاسی مشترک است. اگر جمهوری اسلامی یا هر نظم سیاسیِ آینده در ایران، خواهان بقای وحدت جغرافیایی است، باید به خواست ملتها برای تعیین سرنوشت در چارچوب ساختاری فدرال احترام بگذارد. فدرالیسم، فرصتی است که ملل تحت ستم به دولت مرکزی میدهند، نه امتیازی که از بالا عطا شود.
توصیف ایران به عنوان “ملت واحد” خطایی تاریخی و سیاسی است. ایران سرزمینی است متشکل از ملتها و اقوام مختلف که هر یک دارای زبان، تاریخ، هویت و فرهنگ خاص خود هستند. انکار این واقعیت، یکی از ریشههای اصلی بیثباتی سیاسی، شورشهای محلی، بیاعتمادی ملی و بحرانهای مزمن در ایران مدرن بوده است. حکومت مرکزی با تحمیل زبان و فرهنگ فارسی، تلاش کرده است ملل غیرفارس را در قالب یک «هویت جعلی ملی» حل کند.
در حالی که جهان به سوی به رسمیت شناختن تنوع ملی و زبانی حرکت میکند، ایران همچنان درگیر ایدههای عصر پهلوی باقی مانده است. کشورهایی مانند سوئیس، بلژیک، کانادا و حتی عراق با ساختارهای فدرال توانستهاند تنشهای ملی، قومی و زبانی را به شکل صلحآمیز مدیریت کنند، در حالیکه ایران با اصرار بر تمرکزگرایی، تنها زمینهی گسست و انفجار را فراهم میسازد.
در حقوق بینالملل، حق تعیین سرنوشت (self-determination) یکی از اصول پایهای منشور سازمان ملل و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی است. این حق به ملتها اجازه میدهد که آزادانه سرنوشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خود را تعیین کنند. این حق دو بُعد دارد:
۱) تعیین سرنوشت داخلی (از طریق خودگردانی، فدرالیسم یا دموکراسی واقعی)
۲) تعیین سرنوشت خارجی (استقلال کامل در صورت استمرار سرکوب و انکار)
آنچه امروز برخی از سازمانها و تشکیلاتهای سیاسی ملتهای تحت ستم در ایران مانند تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان (دیرنیش) پیشنهاد میدهند، اجرای بُعد اول این حق است: یک فدرالیسم واقعی که هر ملت را در ادارهی امور خود سهیم کند، بدون آنکه وحدت سرزمینی لزوماً به خطر بیفتد. اما اگر این خواست نیز رد شود، گزینهی دوم یعنی استقلال سیاسی نیز طبق حقوق بینالملل مشروع خواهد بود.
مخالفان فدرالیسم در ایران اغلب آن را معادل تجزیهطلبی میدانند. اما تجربهی جهانی خلاف این را نشان میدهد. فدرالیسم میتواند در خدمت همبستگی ملی باشد، به شرط آنکه بر پایهی عدالت، احترام متقابل و به رسمیت شناختن حقوق تاریخی ملتها بنا شود. فدرالیسم حقی است برای بازتوزیع قدرت، پایان دادن به حاشیهنشینی سیاسی و اقتصادی، و شکستن انحصار مرکزگرایی تاریخی.
ملت تورک آذربایجان جنوبی، با جمعیتی که از منظر نفوس نمیتوان آنرا اقلیت نامید، دارای تاریخ، فرهنگ، زبان، اقتصاد و نخبگان سیاسی مستقل هستند. با این وجود، از ابتداییترین حقوق خود مانند آموزش به زبان مادری، رسانهی مستقل، مدیریت محلی و سهم برابر در حکومت مرکزی محرومند. هزاران فعال مدنی و سیاسی تورک در دهههای اخیر زندانی، شکنجه یا تبعید شدهاند. فدرالیسم، برای این ملت یک خواست حداقلی است، نه حداکثری.
اگر ایران این خواست را نپذیرد، باید بداند که ملت تورک آذربایجان جنوبی، هم از منظر تاریخی و هم حقوق بینالملل، حق دارند برای استقلال سیاسی و تأسیس دولت ملی خود اقدام کنند. این یک تهدید نیست؛ یک واقعیت است.
فدرالیسم، یک فرصت نهایی برای بازسازی اعتماد میان ملتها و حکومت مرکزی در ایران است. فرصتها ابدی نیستند. مللی که سالها صبر کردهاند، روزی دیگر منتظر نخواهند ماند. همانطور که در مورد اریتره، سودان جنوبی، کوزوو و بسیاری دیگر شاهد بودیم، انکار مداوم مطالبات مشروع در نهایت به جدایی میانجامد.
اگر ایران خواهان آیندهای پایدار، عادلانه و دموکراتیک است، فدرالیسم را نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان تنها راه نجات خود در نظر بگیرد. زیرا این آخرین شانسی است که ملتهای تحت ستم به ایران میدهند.