آیندهٔ آذربایجان جنوبی: سیاست ائتنیکی در ایرانِ در حال فروپاشی

مقالهای با عنوان «آیندهٔ آذربایجان جنوبی: سیاست ائتنیکی در ایرانِ در حال فروپاشی» به قلم بابک چلبی در وبسایت E-International Relations منتشر شده است. این مقاله تمرکز ویژهای بر آذربایجان جنوبی دارد و به بررسی پیامدهای ژئوپلیتیکی حملات اخیر اسرائیل، خلأ امنیتی در شمالغرب ایران، نقش گروههای مسلح کُرد، و سناریوهای احتمالی برای آیندهٔ سیاسی آذربایجان جنوبی میپردازد.
ترجمهٔ فارسی از سوی تحریریه آراز نیوز در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
—-
آیندهٔ آذربایجان جنوبی: سیاست قومی در ایرانِ در حال فروپاشی
حملات هوایی اسرائیل در ۱۳ ژوئن که تأسیسات نظامی ایران را در شمالغرب این کشور، بهویژه در شهرهای تبریز، ارومیه و مرند هدف قرار داد، خلأ امنیتی فزایندهای را در منطقهای که مدتهاست درگیر تنشهای قومی و بیتوجهی راهبردی بوده، آشکار کرد. هر چه قدرت متمرکز جمهوری اسلامی ایران بیشتر از هم فرو میپاشد، پرسشهایی دربارهٔ حاکمیت سرزمینی، حق تعیین سرنوشت اقوام، و صفبندیهای تازهٔ منطقهای اهمیت و فوریت بیشتری مییابد. یکی از نقاطی که به شکلی ناگهانی به کانون توجه تبدیل شده، آذربایجان جنوبی است؛ جایی که میلیونها ترک آذربایجانی سالهاست خود را در حاشیهٔ قدرت حاکم و محروم از بهرسمیتشناختن ملی احساس میکنند.
آذربایجان جنوبی منطقهای پرجمعیت، متمایز از نظر فرهنگی و حساس از نظر ژئوپلیتیکی است که ایران را به قفقاز و آناتولی متصل میکند. ساکنان آن قرنها کوشیدهاند توازنی میان وفاداری به دولت ایران و حفظ هویت ملی خود—بر پایهٔ زبان و میراث تورکی—برقرار کنند. با این حال، ممنوعیت زبان، سیاستهای تبعیضآمیز آموزشی، و سانسور رسانهای بهطور تاریخی این هویت را به حاشیه راندهاند. اما اکنون، با تضعیف آشکار توان حکمرانی دولت—که نخستین نشانهٔ آن آزادی با وثیقهٔ فرماندهان عالیرتبهٔ نظامی بود—این لحظه میتواند نقطهٔ عطفی در آیندهٔ سیاسی منطقه باشد.
تقاطع فروپاشی داخلی با تحرکات خارجی، این لحظه را بهویژه بیثبات و ناپایدار کرده است. گروههای مسلح کُرد، بهویژه پژاک—شاخهٔ ایرانی پ.ک.ک—حضور خود را در استان آذربایجان غربی افزایش دادهاند، بهویژه در مناطق پیرانشهر، اشنویه و سردشت. این گسترش، الگویی مشابه شمال سوریه را تداعی میکند؛ جایی که «ی.پ.گ» کُردهای سوری با حمایت غیرمستقیم غرب، در پوشش دفاع از اقلیتها، مناطق خودمختار تشکیل دادند.
فعالان و استراتژیستهای آذربایجانی وضعیت کنونی را نمونهای جدید از دینامیک قدرت منطقهای ارزیابی میکنند. بر اساس تجربهٔ سوریه و عراق شمالی، آنها بر این باورند که خلأ امنیتی طولانیمدت میتواند از سوی میلیشیاهای سازمانیافته و ایدئولوژیک با اهداف قوممحور مورد سوءاستفاده قرار گیرد. بهویژه، چشمانداز ایجاد یک دالان کُردی متصل از سنجار در عراق تا ماکو در ایران، بهعنوان تحولی ژئوپلیتیکی دیده میشود که میتواند انسجام سرزمینی آذربایجان جنوبی را تهدید کرده و تحولات جمعیتیای را رقم بزند که هویت تورکی منطقه را دگرگون سازد.
این نگرانی بیپایه نیست. چندین پلتفرم سیاسی کُردی، از جمله «پلتفرم دموکراتیک خلقها» متعلق به پژاک، آشکارا خواهان ایجاد فدراسیونی کُردی در سطح فراملی هستند که بخشهایی از آذربایجان ایران را نیز در بر بگیرد. چنین خواستههایی بهشدت با آرمانهای ملیگرایانهٔ آذربایجان در تضاد است و احتمال درگیری را، بهویژه در شهرهای چندقومیتی مانند ارومیه که تنشهای قومی در آنها همچنان حلنشده باقیماندهاند، افزایش میدهد.
در چنین شرایطی، درخواستها برای تشکیل «جبههٔ دفاع ملی آذربایجان جنوبی» شدت یافته است. «فروپاشی رژیم محتمل است، و منطقه باید خود را برای آن آماده کند—نه با امید، بلکه با برنامهریزی ساختاریافته.» این آمادگی شامل سازماندهی واحدهای دفاع محلی، تشکیل شوراهای حکمرانی اضطراری، و ایجاد ارتباط دیپلماتیک با بازیگران بینالمللی—بهویژه ترکیه و جمهوری آذربایجان—خواهد بود.
نقش ترکیه در این معادله حیاتی است. بهعنوان کشوری عضو ناتو با سابقهٔ عملیات نظامی علیه گروههای کُردی در مرزهای خود، آنکارا در جلوگیری از ظهور یک منطقهٔ پیوستهٔ کُردی در مرز شرقیاش منافع جدی دارد. همزمان، جمهوری آذربایجان که پیروزی بزرگی را در جنگ قرهباغ ۲۰۲۰ کسب کرده است، ممکن است تحولات آذربایجان جنوبی را از منظر همبستگی تُرکی و فرصت استراتژیک بررسی کند.
با این حال، تشکیل یک موجودیت خودمختار یا مستقل تورکی در شمالغرب ایران نه حتمی است و نه بیچالش. کثرتگرایی قومی در منطقه ایجاب میکند که هر ساختار سیاسی تازهای حقوق اقلیتها را در داخل آذربایجان جنوبی نیز تضمین کند. همچنین، بهرسمیتشناسی بینالمللی دولتهای جدید—بهویژه آنهایی که از دل درگیری داخلی پدید میآیند—فرایندی پیچیده و بحثبرانگیز است. بدون چارچوبهای حقوقی شفاف، سازوکارهای عدالت انتقالی، و نمایندگی سیاسی فراگیر، خودمختاری بهراحتی میتواند به نوعی دیگر از اقتدارگرایی یا حکومت فرقهای تبدیل شود.
با اینحال، اگر فروپاشی جمهوری اسلامی رخ دهد، این روند احتمالاً همراه با هرجومرج خواهد بود و خلأهای قدرت را برای رقابت بین بازیگران داخلی و منطقهای باز خواهد گذاشت. در چنین سناریویی، پرسشی که پیشروی تُرکهای آذربایجانی قرار میگیرد این نیست که «آیا باید اقدام کرد؟»، بلکه این است که «چقدر سریع و منسجم میتوانند اقدام کنند، پیش از آنکه دیگران سرنوشت آنها را رقم بزنند؟»
ضرورت استراتژیک این است که از وضعیت واکنشی به وضعیت پیشدستانه گذر کنیم. این بدان معناست که باید حکمرانی محلی را تقویت کرد، نیروهای دفاعی مردمی را آموزش داد، دیاسپوراها را بسیج کرد، و موضع سیاسی روشنی برای ارائه در عرصهٔ جهانی تدوین نمود. این امر مستلزم تغییر ذهنیت نیز هست—گذار از اعتراض به آمادگی، از مقاومت نمادین به سازماندهی ساختاریافته. در غیر این صورت، رخدادها از ما پیشی خواهند گرفت—چه پیشروی میلیشیاهای کُردی، چه فروپاشی رژیم، چه تجزیهٔ کشور با حمایت خارجی. بدون آمادگی، آذربایجان جنوبی ممکن است به واقعیت سیاسی جدیدی تحمیل شود که حاصل ارادهٔ خود مردمش نباشد، و در آن دوباره بیصدا و مغلوب بماند.
در این بزنگاه حساس، آذربایجان جنوبی باید فراتر از تهران نگاه کند. سرنوشت این منطقه در راهروهای یک رژیم در حال فروپاشی تعیین نخواهد شد، بلکه در کنش مردم آن، در هماهنگی با متحدان منطقهای و بر پایهٔ راهبردی سیاسی روشن رقم خواهد خورد. این مسیر ممکن است به خودمختاری فدرالی، ترتیبات کنفدرالی یا استقلال کامل بینجامد—این را آینده نشان خواهد داد. اما بدون اقدام، اختیار نخواهد بود، و بدون اختیار، آیندهای مطابق ارادهٔ خود نیز در کار نخواهد بود.
بابک چلبی، بنیانگذار پایگاه خبری ArazNews.org، دانشجوی دکتری و تحلیلگر سیاسی مستقر در واشنگتن دیسی، متخصص در حوزهٔ سیاستهای قومی و امنیت منطقهای در ایران و قفقاز است.